کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهی
معنی
(مَ) (حامص .) بزرگی ، عظمت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
misty
-
جستوجوی دقیق
-
مهی
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahi) (مَه = ماه + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به ماه ، به مانند ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
مهی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (حامص .) بزرگی ، عظمت .
-
مهی
لغتنامه دهخدا
مهی . [ م َ ] (ع اِ) نوعی از بلور. (برهان ). حجرالبلور. بلور معدنی . سنگ بلور. بلور کوآرتز. || برخی گویند سنگی است سفید یکرنگ و زنان چون در وقت زاییدن ازگردن آویزند زاییدن بر ایشان آسان گردد. (برهان ).
-
مهی
لغتنامه دهخدا
مهی . [ م َهَْی ْ ] (ع اِمص ) اسم از امهاء. درازکردگی رسن اسب . رجوع به امهاء شود.
-
مهی
لغتنامه دهخدا
مهی . [ م َهَْی ْ ] (ع مص ) تیز و تنک روی کردن دشنه . (منتهی الارب ، ماده ٔ م هَ ی ). امهاء. || آب دادن . (منتهی الارب ، ماده ٔ م هَ و).
-
مهی
لغتنامه دهخدا
مهی . [ م ِ ] (حامص ) بزرگی . سری . سروری . سرداری . (آنندراج ). عظمت . کِبَر. مقابل کهی . مقابل صغر : بدو گفت بی تو نخواهم مهی نه اورنگ و نه تاج و طوق شهی . فردوسی .اگر شهریار تو زین آگهی نیابد نزیبد برو بر مهی . فردوسی .همه سو فرار است بهر از مهی ه...
-
واژههای همآوا
-
محی
لغتنامه دهخدا
محی . [ م َح ْی ْ ] (ع مص ) پاک کردن نوشته و نقش و جز آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
محی
لغتنامه دهخدا
محی . [ م ُ ] (ع ص ) زنده کننده (دراصل محیی بود بر وزن مکرم ضمه بر یاء ثقیل برانداختند و یاء را ساکن کردند اجتماع ساکنین شد میان یای ثانی و تنوین یاء را حذف نمودند محی ماند). (غیاث ).
-
محی
لغتنامه دهخدا
محی . [ م ُ ح َی ی ](ع ص ) زنده کننده (این در اصل محیی بوده است ضمه بر یاء دشوار بود انداختند به اجتماع ساکنین یاء حذف شدمحی ماند در این صورت از باب تفعیل است ). (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
مهیان
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahiyān) (مَهی + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به مَهی ، ← مَهی .
-
shallow fog
مِه کمعمق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مِهی با ضخامت حداکثر دو متر از سطح زمین با دید افقی 1000 متر یا بیشتر
-
orographic fog
مِهکوهسار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مِهی که در نتیجۀ جریان روبهبالای هوای مرطوب و اشباع شدن آن در شیب کوهستان ایجاد میشود
-
مهیسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahisā) (مَهی + سا (پسوند شباهت)) (= مهسا) ، ← مَهسا .