کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهوش، مهوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
mahoes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهوش
-
مهجبین
واژگان مترادف و متضاد
پریرخسار، پریرو، خوبرو، زهرهجبین، مهرخسار، مهلقا، مهوش ≠ بدمنظر
-
نیکچهر
واژگان مترادف و متضاد
پریچهر، خوشسیما، خوشگل، دلارا، زیبا، قشنگ، ماهرو، مقبول، مهجبین، مهوش
-
مهرو، مهرو
واژگان مترادف و متضاد
خوبرو، زهرهجبین، ماهرخ، مهجبین، مهرخ، مهسا، مهسیما، مهلقا، مهوش ≠ زشترو
-
ماهوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: māhvaš) (= مهوش) ماه مانند ، مانند ماه ؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه ، زیبا و درخشان. + ن.ک. مَهوش .
-
وش
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ‹فش› vaš مثل؛ مانند؛ شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پریوش، مهوش، شاهوش، رستموش، عیاروش، تلخوش.
-
ماهرو، ماهرو
واژگان مترادف و متضاد
خوشگل، زهرهجبین، زیبا، قشنگ، ماهرخ، ماهسیما، ماهطلعت، ماهمنظر، مهجبین، مهپاره، مهرخ، مهسا، مهطلعت، مهعذار، مهلقا، مهوش ≠ زشترو
-
صمدجو
لغتنامه دهخدا
صمدجو. [ ص َ م َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ صمد. جوینده ٔ خدا. خداپرست . خداطلب : احدگویان صمدجویان همه زیر زمین رفتندتو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی .خاقانی .
-
رنگ شکری
لغتنامه دهخدا
رنگ شکری . [ رَ گ ِ ش َ ک َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگی که زردیش کم و مایل به سرخی بود. رنگ آل . رنگ نباتی . (آنندراج ) : تنگ کرده ست بسی حوصله ٔ تنگ شکراز لب پسته ٔ آن مهوش و رنگ شکری .تأثیر (از آنندراج ).
-
ماه وش
لغتنامه دهخدا
ماه وش . [ ه ْ وَ ] (ص مرکب ) ماه مانند. (ناظم الاطباء). مانند ماه : انجم ماه وش آماده ٔ حج آمده اندتا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی . || رعنا و زیبا و معشوقه . (ناظم الاطباء). مهوش . زیبا و درخشان همچون ماه : ای بسا از نازنینان خارکش برامید گل...
-
شکری
لغتنامه دهخدا
شکری . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به شکر: رنگ شکری (رنگی بین کرم و زرد). سفید مایل به زردی . به رنگ شکر. (از یادداشت مؤلف ). رنگ زرد کمرنگ و خاکی رنگ . (از ناظم الاطباء). نام رنگ سرخ ، و بعضی گویند رنگی که زردی اش بسیار باشد و قدری...
-
دیر شدن
لغتنامه دهخدا
دیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر شدن . به تأخیر افتادن : و گر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست .سعدی . || مدتی گذشتن . دیر زمانی سپری شدن : مدتی اتفاق دیدن او نیفتاد کسی گفت دیر شد که فلان را ندیده ای . (گلستان ).بیار ساقی مجلس...
-
باشامه
لغتنامه دهخدا
باشامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) چادر. معجری باشد که زنان بر سراندازند. (برهان قاطع). معجری که زنان بر سر اندازند و آنرا باشومه و باشام نیز گفته اند. مقنعه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سرپوش چون دامن و چادر و امثال آن . مقنع. قناع . (شرفنامه ٔ منیری ...
-
خان عالم
لغتنامه دهخدا
خان عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی از امراءو بزرگان هند است که در دوره ٔ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسباب و یراق و تجملات بزرگانه به ایران آمد و در وقت بازگشت شاه عباس نیز زینل بیک بیگدلی شاملوتو شمال باشی را متقابل...
-
چسته
لغتنامه دهخدا
چسته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) بمعنی نغمه و آهنگ باشد. (برهان ). نغمه را گویند. (جهانگیری ). بمعنی نغمه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نغمه و آهنگ . (ناظم الاطباء). نغمه . (فرهنگ نظام ). آواز و آهنگ خوانندگی : ز قول مطرب دلکش نیوشی چسته های خوش ز دست س...