کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهندم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهندم
معنی
(مُ هَ دِ) (ص .) 1 - ظریف و استوار کرده . 2 - تراشیده و صیقلی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهندم
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ دِ) (ص .) 1 - ظریف و استوار کرده . 2 - تراشیده و صیقلی .
-
مهندم
لغتنامه دهخدا
مهندم . [ م ُ هََ دَ ] (معرب ، ص ) (معرب از اندام فارسی ) به اندام . به اندازه . شی ٔ مهندم ؛ ای مصلح (؟) علی مقدار، و هو معرب اصله بالفارسی ، اندام . (بحر الجواهر به نقل از صحاح ). به شکل درآورده شده . منظم به شکل هندسی : گنبدی بس بزرگ بر سر این درگ...
-
جستوجو در متن
-
هندام
لغتنامه دهخدا
هندام . [هَِ ] (معرب ، اِ) اندام . (منتهی الارب ) : از هندام بیرون افتاده نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- بهندام ؛ به اندام . مهندم . به اندازه : آنکه ترکیب اندامهای او مرکب درست و بهندام و بر شکل و عدد طبیعی باشد... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرقه های ب...
-
بشره
لغتنامه دهخدا
بشره . [ ب َ ش َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) روی پوست آدمی و جز آن . (ناظم الاطباء). ظاهر پوست آدمی . (غیاث ). ظاهر پوست مردم . (مهذب الاسماء) (دزی ج 1ص 88). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. (مؤید الفضلاء). ظاهر پوست آدمی و حیوانات . (آنندراج ). ظاهر...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به زجاج (شیشه ، گوهر شفاف ). || آبگینه فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ) (دهار) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آبگینه فروش و بلورفروش . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). فروشنده ٔ شیشه ...
-
اندازه
لغتنامه دهخدا
اندازه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) مقیاس و مقدار هر چیزی . (انجمن آرا) (از آنندراج ). مقیاس و مقدار و قدر . (از ناظم الاطباء). مبلغ. مقدار. (مهذب الاسماء). مقدار و مقیاس . (سروری ). مقدار. (دهار). مقیاس . مقدار. (فرهنگ فارسی معین ). حد. قدر. (ترجمان جرجانی...
-
درگاه
لغتنامه دهخدا
درگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از: در + گاه ، پسوند مکان ) درگه . آن جای خانه که در است . مقابل پیشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آستانه ٔ در و جلو در و حضرت عتبه . (ناظم الاطباء). معرب آن درقاعة باشد. (از دزی ). در و باب . (ناظم الاطباء). جای در. مدخل . ج...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...
-
سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناص...