کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهنا
/mohannā/
معنی
گوارا؛ خوشایند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خوشگوار، گوارا ≠ ناگوار
دیکشنری
comfortable, delicious, pleasant
-
جستوجوی دقیق
-
مهنا
واژگان مترادف و متضاد
خوشگوار، گوارا ≠ ناگوار
-
مهنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohannā) (عربی) در خور ، شایسته ؛ (در قدیم) گوارا و خوش ؛ دور از رنج .
-
مهنا
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ نّ) [ ع . ] (اِمف .) گوارا، خوش آیند.
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن جیفر یحمدی . از امامان عمان . بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ . ق . با وی بیعت شد و در سال 237 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261).
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن سلطان بن ماجدبن مبارک بن بلعرب (ابوالعرب ) یعربی . ششمین از امامان یعربی در عمان . به سال 1131 هَ . ق . پس از درگذشت سلطان بن سیف با وی بیعت شد و در سال 1133 هَ . ق . به دست یعرب بن بلعرب به قتل رسید. (از الاعلام ز...
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن عیسی بن مهنابن مانع طائی ، ملقب به حسام الدین ، از آل فضل و ملقب به سلطان العرب و مشهور به مهنای ثانی امیر بادیةالشام و صاحب تدمر به سال 683 هَ . ق . از جانب سلطان منصور قلاوون به امارت رسید. و به سال 735 هَ . ق . ...
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن مانعبن حدیثةبن عبقة (یا عصیة)بن فضل بن ربیعة، از طی از قحطان . مؤسس آل مهنا از آل فضل از امرای بادیه (مابین شام وعراق و نجد)و مشهور به مهنای اول و امیرالعرب . به سال 630 هَ .ق . پس از درگذشت پدرش به ولایت رسید. مه...
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده . گوارا شده . باعافیت . خوشگوار. گوارنده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 96). گوارا و هاضم و خوشمزه . (غیاث ). سازگار. خوش . گواران . (دستورالاخوان ) : ای دین پیمبر به جمال تو مزین وی ملک شهنشه به...
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُهََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن صالح عنزی از آل ابی الخیل . امیر بریده . وی پدر «آل مهنا»ی عنزیها است در تاریخ جدید نجد ذکر بسیاری از آنها رفته است . مهنا به سال 1292 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُهََن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به ابوعماره ٔ حمزه ... شود.
-
مهنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مهنٲ] [قدیمی] mohannā گوارا؛ خوشایند.
-
مهنا
واژهنامه آزاد
گوارا ،خوش آیند
-
مهنا
واژهنامه آزاد
عاری از رنج - گوارا
-
واژههای همآوا
-
محنّا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohannā) (عربی) به حَنا خضاب کرده ، مخضب به حَنا .