کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهمه
/mahmah/
معنی
بیابان؛ دشت بیآبوعلف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) بیابان خشک ، دشت پهناور بی آب و علف .
-
مهمه
لغتنامه دهخدا
مهمه . [ م َهَْم َه ْ ] (ع اِ) بیابان هموار. (دستورالاخوان ). ج ، مهامه . دشت دور. دشت و زمین خالی و ویران . (منتهی الارب ). بیابان دور. (مهذب الاسماء) دشت دوردست : اندر آمد نوبهاری چون مهی چون بهشت عدن شد هر مهمهی . منوچهری .مهمهش با مهابت ارقم چون ...
-
مهمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مهامه] [قدیمی] mahmah بیابان؛ دشت بیآبوعلف.
-
مهمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مهمَّة، جمع: مهمات] mohemme = مهم
-
واژههای مشابه
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م َ هََ م ْم َ ] (ع مص ) هم . مهمت . اندوهگین کردن کار کسی را. || گداختن بیماری تن را و لاغر کردن . || در خواب کردن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). طفل را با آواز لالائی خواباندن . || گداختن پیه . || شیر دوشیدن . || رنجور گردانیدن بسیاری شیر...
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م ُ هَِ م ْم َ ](ع ص ) تأنیث مهم . ج ، مهمات . در اندوه اندازنده . || مجازاً ضروری ، چرا که کار ضروری آدمی را در اندوه و غم می اندازد. (غیاث ). رجوع به مهم شود.
-
مهمة
دیکشنری عربی به فارسی
گمارش , پيغام , ماموريت , فرمان , پيغام بري , پيغام رساني , بماموريت فرستادن , وابسته به ماموريت , هيلت اعزامي يا تبليغي , کار , وظيفه , تکليف , امرمهم , زياد خسته کردن , بکاري گماشتن , تهمت زدن , تحميل کردن
-
أدّي مُهِمّة
دیکشنری عربی به فارسی
مأموريتي را انجام داد
-
واژههای همآوا
-
محمح
لغتنامه دهخدا
محمح . [ م َ م َ ] (ع ص ) مرد چست سبک روح و زفت دشوارخوی . محماح . (منتهی الارب ). رجوع به محماح شود.
-
جستوجو در متن
-
مهامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَهْمَه] [قدیمی] mahāme = مَهمه
-
mahometan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهمه
-
گمارش
دیکشنری فارسی به عربی
مهمة