کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمله
لغتنامه دهخدا
مهمله . [ م ُ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مهمل . || بی نقطه (از حروف ).- حروف مهمله ؛ مقابل حروف منقوطه . حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله ، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نویسند مشهود است که بی نقطه است و افزودن کلمه ٔ ...
-
واژههای مشابه
-
قضیه ٔ مهمله
لغتنامه دهخدا
قضیه ٔ مهمله . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه موضوع آن شخص معین نبود و در آن بیان کلیت و جزئیت نشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اساس الاقتباس و حاشیه ٔ ملا عبداﷲ شود.
-
حروف مهمله
لغتنامه دهخدا
حروف مهمله . [ ح ُ ف ِ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مهمل شود.
-
واژههای همآوا
-
محمله
لغتنامه دهخدا
محمله . [ م َ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 138هزارگزی باختر لار در دامنه ٔ شمال کوه زنگو، با 143 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
منقوط
واژگان مترادف و متضاد
نقطهدار، منقوطه ≠ مهمله
-
ضولج
لغتنامه دهخدا
ضولج . [ ض َ ل َ ] (ع اِ) سیم (و صواب به صاد مهمله است ). (منتهی الارب ). اسم عربی فضه است (افصح به صاد مهمله است ). (فهرست مخزن الادویه ).
-
معجمه
لغتنامه دهخدا
معجمه . [ م ُ ج َ م َ ] (ع ص ) مقابل مهمله . (آنندراج ). تأنیث معجم . بانقطه . منقوطه . مقابل مهمله ، بی نقطه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُعجَم شود.
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ َ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است و بعضی آن را به عین مهمله آورده اند. (از معجم البلدان ).
-
غزویت
لغتنامه دهخدا
غزویت . [ غ ِزْ ] (اِخ ) نام جایی است . و به عین مهمله هم آمده است . (از تاج العروس ).
-
غویق
لغتنامه دهخدا
غویق . [ غ َ ] (ع اِ) آواز هر چیز. به عین مهمله بهتر است . (از متن اللغة).
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معاویة. صحابیست و بعضی حرام به راء مهمله گفتند.
-
طیخة
لغتنامه دهخدا
طیخة. [ طَ خ َ ] (اِخ ) جایگاهیست در اقاصی ذوالمروه بین ذی خشب و وادی القری . و این لفظ با حاء مهمله نیز آمده است . (از معجم البلدان ).