کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهمل
/mohmal/
معنی
۱. بیهوده؛ بیمعنی.
۲. کسی که نمیتواند کاری انجام دهد؛ بیکاره.
۳. [قدیمی] آسان؛ راحت.
۴. [قدیمی] رهاشده؛ کنارگذاشتهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اراجیف، بیاساس، بیسروته، بیفایده، بیکاره، بیمعنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرفمفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه
۲. خوار، آسانگرفته، فروگذشته
دیکشنری
baloney, bromide, bromidic, hogwash, idle, nonsense, pap, rubbishy, trashy
-
جستوجوی دقیق
-
مهمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اراجیف، بیاساس، بیسروته، بیفایده، بیکاره، بیمعنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرفمفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه ۲. خوار، آسانگرفته، فروگذشته
-
مهمل
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بیهوده و بیکار گذاشته شده . 2 - کلام بیهوده . ج . مهملات .
-
مهمل
لغتنامه دهخدا
مهمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ) سخن که آن رااستعمال نکنند. (منتهی الارب ). کلمه ٔ مهمل ، مقابل مستعمل ، لفظی است که معنی ندارد چون دوب ، مقابل لفظ مستعمل ، آنکه معنی دارد مانند چوب . نزد علمای عربیة لفظی باشد که برای معنی معینی وضع نشده باشد. (از کشاف اصطل...
-
مهمل
لغتنامه دهخدا
مهمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) اهمال کننده . رجوع به اهمال شود.
-
مهمل
دیکشنری عربی به فارسی
بي دقت , مملو , بارگيري شده , سنگين , پر , سنگين بار , سر بهوا , مسامحه کار , فرو گذار , برناس , کثيف , درهم وبرهم , نامرتب , شلخته
-
مهمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ مستعمل] mohmal ۱. بیهوده؛ بیمعنی.۲. کسی که نمیتواند کاری انجام دهد؛ بیکاره.۳. [قدیمی] آسان؛ راحت.۴. [قدیمی] رهاشده؛ کنارگذاشتهشده.
-
مهمل
دیکشنری فارسی به عربی
نفايات , هراء
-
واژههای مشابه
-
تابع مهمل
لغتنامه دهخدا
تابع مهمل . [ ب ِ ع ِ م ُ م َ] (اِ مرکب ) لفظ مهملی است که بعد از یک لفظ موضوع می آید و اغلب حروف آن با حروف متبوعش یکی است مثل چراغ مراغ ، کتاب متاب . در زبان فارسی هر کلمه ای که دراولش میم نیست در مهملش حرف اول کلمه را انداخته جای آن میم می گذارند ...
-
مهمل گفتن
لغتنامه دهخدا
مهمل گفتن . [ م ُ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) یاوه و بیهوده و جفنگ گفتن . سخنان بی سر و ته ادا کردن .
-
مهمل پناه
لغتنامه دهخدا
مهمل پناه . [ م ُ م َ پ َ ] (ص مرکب ) کنایه از جاهل است . (آنندراج ) : میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار.ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
مهمل کار
لغتنامه دهخدا
مهمل کار. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) بیهوده کار.
-
مهمل کده
لغتنامه دهخدا
مهمل کده . [ م ُ م َ ک َ دَ / دِ ](اِ مرکب ) کنایه از دنیاست . (آنندراج ) : ای که مست ساغر هوشی در این مهملکده رو که دارد روی تو غمهای عالم بیشمار.ملافوقی یزدی .
-
مهمل گو
لغتنامه دهخدا
مهمل گو. [ م ُ م َ ] (نف مرکب ) مهمل گوینده . یاوه گو. آن که سخن بی معنی و بی اراده و بی قصد و بی نتیجه می گوید. (ناظم الاطباء).
-
حرف مهمل
لغتنامه دهخدا
حرف مهمل .[ ح َ ف ِ م ُ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف بی نقطه :ا، ح ، د، ر، س ، ص ، ط، ع ، ک ، گ ، ل ، م ، و، هَ . در مقابل حروف معجم . || حرف پوچ . سخن بی معنی .