کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمانخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهمانخانه
مترادف و متضاد
کاروانسرا، مسافرخانه، مهمانپذیر، مهمانسرا، مهمانکده، هتل
دیکشنری
hotel
-
جستوجوی دقیق
-
hotel
مهمانخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مکانی برای اقامت مسافران و مهمانان و پذیرایی از آنها متـ . هتل
-
واژههای مشابه
-
مهمان خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) 1 - مهمان سرا، رستوران . 2 - اتاق مخصوص پذیرایی مهمان .
-
مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mehmānxāne ۱. اتاق مخصوص پذیرایی از مهمان.۲. = هتل
-
مهمان
واژگان مترادف و متضاد
ضیف، مجلسی، مدعو، میهمان ≠ میزبان
-
guest
مهمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گونهای شیمیایی که یک حفره یا شکافی را در یک ساختمان مولکولی دیگر به نام میزبان پر میکند
-
مهمان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) = میهمان : 1 - کسی که به خانة کسی دیگر برود و پذیرایی شود. 2 - آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد. 2 - ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت ، بازی و مانند آن ها شرکت می کند.
-
مهمان
لغتنامه دهخدا
مهمان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 20هزارگزی باختر بخش و 8هزارگزی راه شوسه میانه به تبریز با 265 تن سکنه آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
مهمان
لغتنامه دهخدا
مهمان . [ م ِ ] (ص ، اِ) میهمان . کسی که بر دیگری وارد شود واز او با طعام و دیگر وسائل پذیرایی کنند. عافی . مقابل میزبان . کسی که او را به خانه ٔ خود خوانند و اکرام کنند. نزیل . (دهار). ضیف . (ترجمان القرآن ). عوف . (منتهی الارب ). ابن غبرا. بنواغبرا...
-
مهمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: mahman] ‹میهمان› mehmān ۱. کسی که به خانۀ کس دیگر میرود و در آنجا از او پذیرایی میکنند.۲. کسی که در هتل، مهمانخانه، مسافرخانه، و مانند آن اقامت دارد.۳. (صفت) کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری میپردازد: دانشجو...
-
مهمان
دیکشنری فارسی به عربی
زائر , ضيف
-
hotelier 1
مدیر مهمانخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] فردی که ادارۀ تمامی امور مربوط به مهمانخانه/ هتل را بر عهده داشته باشد متـ . مدیر هتل
-
boutique hotel
مهمانخانۀ اختصاصی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مهمانخانه/ هتلی غالباً کوچک، با طرحی نسبتاً جدید، که در آن خدمات ویژهای عرضه میشود متـ . هتل اختصاصی
-
country house hotel
مهمانخانۀ اربابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] هریک از خانههای بزرگمالکان در روستاها که به مهمانخانه/ هتل تبدیل شده است و در آن به مهمانان خدمات ویژهای عرضه میشود متـ . هتل اربابی
-
resort hotel
مهمانخانۀ تفریحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مهمانخانه/ هتلی با امکانات تفریحی گسترده و سرگرمیهای متنوع برای مهمانان متـ . هتل تفریحی