کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهمانی
/mehmāni/
معنی
جمع شدن عدهای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده؛ ضیافت.
〈 مهمانی دادن: (مصدر لازم) کسانی را دعوت کردن؛ مهمانی ساختن.
〈 مهمانی کردن: (مصدر لازم) = 〈 مهمانی دادن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه ≠ میزبانی
فعل
بن گذشته: مهمانی داد
بن حال: مهمانی ده
دیکشنری
bake, banquet, entertainment, party, reception, treat
-
جستوجوی دقیق
-
مهمانی
واژگان مترادف و متضاد
جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه ≠ میزبانی
-
مهمانی
لغتنامه دهخدا
مهمانی . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مهمانی
لغتنامه دهخدا
مهمانی . [ م ِ ] (حامص ، اِ) میهمانی . سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن . دعوت . مأدبة. قری . (منتهی الارب ) : سپه را سوی زابلستان کشیدبه مهمانی پوردستان کشید. فردوسی .خود از بلخ زی زابلستان کشیدبه مهمانی پور دستان ...
-
مهمانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mehmāni جمع شدن عدهای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده؛ ضیافت.〈 مهمانی دادن: (مصدر لازم) کسانی را دعوت کردن؛ مهمانی ساختن.〈 مهمانی کردن: (مصدر لازم) = 〈 مهمانی دادن
-
مهمانی
دیکشنری فارسی به عربی
استقبال , حزب , عشاء , عيد , کوکتيل , مادبة
-
واژههای مشابه
-
مهمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) جشن گرفتن و ضیافت کردن .
-
مهمانی کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
سل
-
مهمانی دادن یارفتن
دیکشنری فارسی به عربی
حزب
-
مهمانی پر هیاهو
دیکشنری فارسی به عربی
مضرب
-
مهمانی و سور
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
جستوجو در متن
-
soiree
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهمانی، شب نشینی، مهمانی شب
-
مادبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مٲدبَة، جمع: مآدب] [قدیمی] ma'dabe سفرۀ طعام که در مهمانی بهخصوص مهمانی عروسی بیندازند.
-
hospitia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهمانی