کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهماندوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهماندوست
لغتنامه دهخدا
مهماندوست . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه ،واقع در 7هزارگزی شمال باختری بخش و دوهزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. با 356 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
مهماندوست
لغتنامه دهخدا
مهماندوست . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 24هزارگزی باختری اردبیل در مسیر شوسه ٔ اردبیل با757 تن سکنه . آب آن از چشمه ، و از دو محل به نام مهماندوست بالا و مهماندوست پایین تشکیل شده است و سکنه ٔ بالا 396 ...
-
مهماندوست
لغتنامه دهخدا
مهماندوست . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان کنار شوسه ٔ دامغان به شاهرود با 1370 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ معروف سرخان است که در 12هزارگزی شمال آبادی واقع است . ازبناهای قدیم برج معصومزاده است که تاریخ ساختمان آن ...
-
واژههای همآوا
-
مهمان دوست
لغتنامه دهخدا
مهمان دوست . [ م ِ ](ص مرکب ) دوستدار مهمان . که خواهان مهمان باشد. که دوستی مهمان در دل دارد. که از آمدن مهمان گشاده خاطر و شاد شود. مضیاف : بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم . (کشف الاسرار ج 2 ص 539).پیش چون من حریف مهمان دوست جای مهم...
-
مهمان دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mehmāndust کسی که مهمان را دوست دارد؛ مهماننواز.
-
جستوجو در متن
-
مهماننواز
واژگان مترادف و متضاد
غریبنواز، مهمانپرور، مهماندوست، مهمانپرست
-
ابوالاضیاف
لغتنامه دهخدا
ابوالاضیاف . [ اَ بُل ْاَض ْ ] (ع ص مرکب ) مِطعام . (تاج العروس ). || میزبان . (منتهی الارب ). || مهماندوست .
-
مضیاف
لغتنامه دهخدا
مضیاف . [ م ِض ْ ] (ع ص ) بسیارمیهمان . مهماندوست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
میهمان دوست
لغتنامه دهخدا
میهمان دوست . (ص مرکب ) مهمان دوست : درویش نواز و میهمان دوست اقبال در او چو مغز در پوست . نظامی .و رجوع به مهماندوست شود.
-
ابوالمثوی
لغتنامه دهخدا
ابوالمثوی . [ اَ بُل ْ م َ وا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد خداوند خانه . (المزهر) (دهار). مرد میزبان . (مهذب الاسماء). ابوالمنزل . صاحبخانه . خانه خدا. مهماندار. || مهمان . (منتهی الارب ). || مرد بسیارضیافت . مهماندوست . (المرصّع). و چون خداوند خانه ز...
-
طاقان کوه
لغتنامه دهخدا
طاقان کوه . (اِخ ) منزلی است از منازل بین راه از جاجرم تا نیشابور. حمداﷲ مستوفی در تحت عنوان مسافت طرق گوید: از مهماندوست بطریق جاجرم تا نیشابور و از توده تا طاقان کوه هشت فرسنگ و از او تا رباط بوزنگان بدیه احمدآباد شش فرسنگ و از او تا نیشابور چهارفر...
-
طزره
لغتنامه دهخدا
طزره . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان در 42هزارگزی شمال خاوری دامغان و 24هزارگزی شمال شوسه ٔ دامغان به شاهرود. کوهستانی و سردسیر با 705 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و مختصر میوه . ش...
-
مهماندار
لغتنامه دهخدا
مهماندار. [ م ِ ] (نف مرکب ) کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان . || کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد. || مهماندوست . دوستدار مهمان : سغد ناحیتی است ... با آبهای روان ... و مردمانی مهماندار و آمیزنده ...