کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهمان
/mehmān/
معنی
۱. کسی که به خانۀ کس دیگر میرود و در آنجا از او پذیرایی میکنند.
۲. کسی که در هتل، مهمانخانه، مسافرخانه، و مانند آن اقامت دارد.
۳. (صفت) کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری میپردازد: دانشجوی مهمان، بازیگر مهمان، استاد مهمان.
۴. (صفت) (ورزش) ویژگی تیمی که در خانۀ تیم حریف بازی میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ضیف، مجلسی، مدعو، میهمان ≠ میزبان
دیکشنری
company, guest, invitee, visitant
-
جستوجوی دقیق
-
مهمان
واژگان مترادف و متضاد
ضیف، مجلسی، مدعو، میهمان ≠ میزبان
-
guest
مهمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گونهای شیمیایی که یک حفره یا شکافی را در یک ساختمان مولکولی دیگر به نام میزبان پر میکند
-
مهمان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) = میهمان : 1 - کسی که به خانة کسی دیگر برود و پذیرایی شود. 2 - آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد. 2 - ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت ، بازی و مانند آن ها شرکت می کند.
-
مهمان
لغتنامه دهخدا
مهمان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 20هزارگزی باختر بخش و 8هزارگزی راه شوسه میانه به تبریز با 265 تن سکنه آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
مهمان
لغتنامه دهخدا
مهمان . [ م ِ ] (ص ، اِ) میهمان . کسی که بر دیگری وارد شود واز او با طعام و دیگر وسائل پذیرایی کنند. عافی . مقابل میزبان . کسی که او را به خانه ٔ خود خوانند و اکرام کنند. نزیل . (دهار). ضیف . (ترجمان القرآن ). عوف . (منتهی الارب ). ابن غبرا. بنواغبرا...
-
مهمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: mahman] ‹میهمان› mehmān ۱. کسی که به خانۀ کس دیگر میرود و در آنجا از او پذیرایی میکنند.۲. کسی که در هتل، مهمانخانه، مسافرخانه، و مانند آن اقامت دارد.۳. (صفت) کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری میپردازد: دانشجو...
-
مهمان
دیکشنری فارسی به عربی
زائر , ضيف
-
واژههای مشابه
-
مهمان کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دعوت کردن، میهمانی دادن، پذیرایی کردن ۲. پرداخت کردن (هزینه شخص دیگر)
-
guest house
مهمانپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] اقامتگاهی با امکانات و خدمات محدود
-
hotel
مهمانخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مکانی برای اقامت مسافران و مهمانان و پذیرایی از آنها متـ . هتل
-
inn
مهمانسرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی واحد پذیرایی، عمدتاً در حومۀ شهر، که غذا و نوشیدنی عرضه میکند و ظرفیت محدودی نیز برای اقامت دارد
-
guest history
پیشینۀ مهمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پیشینۀ مربوط به مهمان و اقامتهای قبلی او در مهمانخانه و اتاق مورد علاقۀ او و موارد دیگر
-
guest observer, GO
رصدگر مهمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] اخترشناسی که به او اجازه داده میشود از تلسکوپ و ابزارهای موجود در رصدخانه برای تحقیق استفاده کند، بیآنکه عضو گروه مربوط باشد
-
مهمان خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) 1 - مهمان سرا، رستوران . 2 - اتاق مخصوص پذیرایی مهمان .