کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهما
معنی
هرچه , انچه , هر انچه , هر قدر , هر چه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهما
لغتنامه دهخدا
مهما. [ م َ ] (ع ادات شرط) هرچه . هرچ . چون . (منتهی الارب ). گویند اسم است بدلیل عود ضمیر به آن در«مهما تأتنابه » و گویند حرف است بدلیل قول زهیر:و مهما یکن عند امرء من خلیقةو ان خالها تخفی علی الناس تعلم . (از منتهی الارب ).مهما را سه معنی است یکی ...
-
مهما
دیکشنری عربی به فارسی
هرچه , انچه , هر انچه , هر قدر , هر چه
-
واژههای مشابه
-
مهما امکن
لغتنامه دهخدا
مهما امکن . [ م َ اَ ک َ ] (ع ق مرکب ) (مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن ) هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. (غیاث ). تا بتوان . به اندازه ٔ توانائی . در حد امکان . حتی المقدور.
-
جستوجو در متن
-
هر انچه
دیکشنری فارسی به عربی
مهما
-
هر قدر
دیکشنری فارسی به عربی
مهما
-
هر چه
دیکشنری فارسی به عربی
مهما
-
هرچه
دیکشنری فارسی به عربی
ما , مهما
-
انچه
دیکشنری فارسی به عربی
ما , مهما
-
مکوس
لغتنامه دهخدا
مکوس . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَکس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دزی ج 2 ص 606). المکوس و المراصد، و هما تقابلان الکمارک و العوائد فی هذه الایام و کانوا یأخذون ضریبة من کل تجارة واردة فی البحر او البر مهما یکن نوعها من الانسجة أو المحصولات أو...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) سری بن مغلس سقطی ، صوفی مشهور، خال ابوالقاسم جنید. طریقت را از معروف بن فیروز کرخی فراگرفت . و هجویری گوید وی حبیب راعی را دیده و با او صحبت داشته و مرید معروف کرخی بود و بیشتر مشایخ عراق مریدان سری باشند. وی ان...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م ِ ] (ع حرف جر) از. (ترجمان القرآن ). ترجمه ٔ لفظ «از». (غیاث ) (آنندراج ). یکی از حروف جاره است به معنی «از» و در چندین وجه استعمال می گردد:1 - ابتدای غایت ، و غالباً در همین وجه به کار رود،چنانکه گروهی برآنند که سایر معانی همگی از همین معنی...
-
غاب
لغتنامه دهخدا
غاب . (ع اِ) ج ِ غابة. جنگل .بیشه ٔ شیر. (مهذب الاسماء) (دهار). بیشه و نیستان . (برهان ). بیشه ها، خصوصاً بیشه هائی که در آن شیر ماند و این جمع غابة است . (غیاث بنقل از منتخب و صراح ).- شیر غاب ؛ کنایه از مرد شجاع . لیث الغاب ، یضرب مثلاً للشجاع الذ...
-
جازمه
لغتنامه دهخدا
جازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که برای شرط بکار میروند و دو فعل را بنام شرط و جزا جزم میدهند کلم مجازات یا اسماء جازمه گویند ...