کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهم
/mohem[m]/
معنی
۱. بااهمیت.
۲. (اسم) کار قابلتوجه.
۳. (اسم) [قدیمی] شغل؛ کار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کماهمیت، غیرمهم
۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز
برابر فارسی
کرامند، برجسته، مِهند، مهین
دیکشنری
big, cardinal, consequential, considerable, decisive, earnest, earthshaking, epochal, eventful, fateful, focal, grave, historic, important, key, materials, newsworthy, noteworthy, obbligato, paramount, principal, seminal, serious, significant, staple, substantial, top-drawer, vital, weighty
-
جستوجوی دقیق
-
مهم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کماهمیت، غیرمهم ۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز
-
مهم
فرهنگ واژههای سره
کرامند، برجسته، مِهند، مهین
-
مهم
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ مّ) [ ع . ] (اِ.) کار بزرگ و خطیر. ج . مهام .
-
مهم
لغتنامه دهخدا
مهم . [ م ُ هَِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از اهمام . بی آرام کننده و اندوهگین گرداننده . (از منتهی الارب ). غم انگیز. در غم و اندوه اندازنده . نگران کننده و محزون سازنده . (از اقرب الموارد) || در میان اندازنده . (غیاث ). || (اِ) کار سخت . (منتهی الارب )....
-
مهم
دیکشنری عربی به فارسی
مهم
-
مهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مهمّ] mohem[m] ۱. بااهمیت.۲. (اسم) کار قابلتوجه.۳. (اسم) [قدیمی] شغل؛ کار.
-
مهم
دیکشنری فارسی به عربی
بالغ الاهمية , جدي , حاسم , رييس , عظيم , قبر , کبير , مادة , مهم , هام
-
واژههای مشابه
-
مهم شمردن
لغتنامه دهخدا
مهم شمردن . [ م ُ هَِ م ْم ش ِ / ش ُ م َ/ م ُ دَ ] (مص مرکب ) اهمیت دادن . بااهمیت دانستن .
-
مهم ساز
لغتنامه دهخدا
مهم ساز. [ م ُ هَِ / م ُ هَِ م م ] (نف مرکب ) کارساز. || در اصطلاح لوطیان ، مفعول . || در اصطلاح لوطیان ، دلال زنان . (آنندراج ).
-
مهم سازی
لغتنامه دهخدا
مهم سازی . [ م ُ هَِ / م ُ هَِ م م ] (حامص مرکب ) عمل مهم ساز. کارسازی . پرداخت . ادا.- امثال : جواب هم از مهم سازی است .- مهم سازی کردن (نمودن ) ؛ پرداختن . ادا کردن مالی را : صاحب جمعان اجناس را موافق نمونه ٔ ممهوره خریداری و قیمت را از قرار قیمت...
-
غير مهم
دیکشنری عربی به فارسی
بي اهميت , غيرمهم
-
مهم بودن
دیکشنری فارسی به عربی
مسالة
-
اقدام مهم
دیکشنری فارسی به عربی
ذرائع , ذريعة , مشروع
-
نکته مهم
دیکشنری فارسی به عربی
فحوي