کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهلهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهلهل
/mohalhal/
معنی
تنکبافته (جامه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهلهل
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ هِ) [ ع . ] (اِفا.) آن که شعر نیکو و ظریف گوید.
-
مهلهل
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ هَ) [ ع . ] (ص .) 1 - جامة تنگ بافته . 2 - شعر نیکو گفته .
-
مهلهل
لغتنامه دهخدا
مهلهل . [ م ُ هََ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از هلهلة، جامه ٔ تنک بافته . سست بافته و فروهشته . جامه ٔ رقیق و تنک بافته شده . (آنندراج ). پارچه ٔ نازک از پشم و غیره : شهاب از اوج او شرف می یافت و سحاب درحضیض او جامه ٔ مهلهل می بافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمین...
-
مهلهل
لغتنامه دهخدا
مهلهل . [ م ُ هََ هَِ ] (اِخ ) لقب عدی بن ربیعة است از شاعران دوره ٔ جاهلیت و از قبیله ٔ ربیعه و او خال امروءالقیس بن حجر است و گویند اول کس که قصیده کرد او بود. (یادداشت مؤلف ). دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت گرد کرده اند. (ابن الندی...
-
مهلهل
لغتنامه دهخدا
مهلهل . [ م ُ هََ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هلهلة. (از اقرب الموارد). رجوع به هلهلة شود.
-
مهلهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohalhal تنکبافته (جامه).
-
واژههای همآوا
-
محلحل
لغتنامه دهخدا
محلحل . [ م ُ ح َ ح َ ] (ع ص ) حلاحل . (یادداشت مرحوم دهخدا). مهتر دلاور و بزرگ و فربه و بسیارمروت و یا ستبر سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ابوربیعه
لغتنامه دهخدا
ابوربیعه . [ اَ رَع َ ] (اِخ ) مهلهل بن ربیعه . رجوع به مهلهل ... شود.
-
مهلهلی
لغتنامه دهخدا
مهلهلی . [ م ُ هََ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به مهلهل . || قسمی تراش و اندام قلم ، منسوب به ابن مهلهل . (نوروزنامه ).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت مهلهل . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) مفضل بن مهلهل . از روات است .
-
شعثمین
لغتنامه دهخدا
شعثمین . [ ش َ ث َ م َ ] (اِخ ) موضعی است که در آنجا جنگ واقع شد و از آن است یوم الشعثمین در قول مهلهل . (منتهی الارب ).
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [اَ دُ ل َ ] (اِخ ) ینبوعی . نام رحّاله ای است معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست . رجوع به مسعربن مهلهل شود.