کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عمر مهلبی
لغتنامه دهخدا
عمر مهلبی . [ ع ُ م َ رِ م ُ هََ ل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن حفص بن عثمان بن قبیصةبن ابی صفره ٔ مهلبی . مشهور به ابن حفص . وی از امیران و پهلوانان بود و ایرانیان او را لقب «هزارمرد» داده بودند. در ایام منصور عباسی بر «سند» امیر گشت ، سپس والی افریقیة شد و د...
-
حسن مهلبی
لغتنامه دهخدا
حسن مهلبی . [ ح َ س َ ن ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابوالحسین . درگذشته ٔ 380 هَ . ق . او راست : «المسالک و الممالک » که برای معز فاطمی فرمانروای مصر تألیف کرده و آن را بنام او «عزیزی » نامیده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 273).
-
حسن مهلبی
لغتنامه دهخدا
حسن مهلبی . [ ح َ س َ ن ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی حلبی مهلبی . او راست : «الانوار البدریة» و در آن شبهات یوسف بن مخزوم قدری واسطی متکلم که در آغاز قرن هشتم هجری میزیست رد نموده است . و آن را در 6 جمادی الاَّخرة 840 هَ . ق . به دستور اب...
-
حسن مهلبی
لغتنامه دهخدا
حسن مهلبی . [ ح َ س َ ن ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون بن ابراهیم بن عبداﷲ مهلبی مکنی به ابومحمد از فرزندان مهلب بن ابوصغره است . وی وزیر معزالدولة آل بویه بود در بصره 291 هَ . ق . بزاد و در راه واسط 353 هَ . ق . درگذشت و در بغداد بخاک سپ...
-
داود مهلبی
لغتنامه دهخدا
داود مهلبی . [ وو دِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) بشر. (و بگفته ٔ ابن اثیر در الکامل : داودبن یزید) از بزرگان عهدهارون الرشید بود. و هارون سیستان او را داد و داود براه خراسان به سیستان رفت و روز پنجشنبه یازدهم ربیعالاول سال 196 بشهر درآمد و روزگاری آنجا ب...
-
واژههای همآوا
-
محلبی
لغتنامه دهخدا
محلبی . [ م ُ ح َل ْ ل َ ] (اِ) قسمی غذای از شیر کرده معمول در ترکیه و شام و غیره . قسمی فیرنی (فرنی ) که در آن گوشت سینه ٔ مرغ هریسه کنند. قسمی از غذا از شیر و گوشت مرغ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی . رجوع به حسن مهلبی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن أبان مهلبی . رجوع به علی مهلبی (ابن أبان ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی لغوی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
-
علی ازدی
لغتنامه دهخدا
علی ازدی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی (علی بلال ...)، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
-
علی بصری
لغتنامه دهخدا
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی (علی بلال ...)، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
-
علی شیعی
لغتنامه دهخدا
علی شیعی . [ ع َ ی ِ شی ] (اِخ ) (علی بلال ...) ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی (علی بلال ...)، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
-
علی بلال
لغتنامه دهخدا
علی بلال .[ ع َ ب ُ ] (اِخ ) ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.