کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهلا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahlā) (عربی) (اسم صوت) آهسته ! بی شتاب ! .
-
مهلا
فرهنگ نامها
آرامش
-
مهلا
واژهنامه آزاد
در فارسی به معنی مانند ماه؛ در عربی به معنی آهسته و آرام است.
-
مهلا
واژهنامه آزاد
آرامش
-
مهلا
واژهنامه آزاد
1. دوستانه 2. با وقار و متین 3 . کسی که از عالم هستی رها شده به ملکوت رفته است.
-
واژههای مشابه
-
مهلاً
لغتنامه دهخدا
مهلاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) مصدر است که مفعول مطلق واقع می شود به حذف فعل و فاعل و به معنی امرمستعمل می گردد، ای امهل ؛ یعنی آهسته . (غیاث ) (آنندراج ). آهسته . آهسته رو. آهسته باش . (زمخشری ). آرام .- مهلاً مهلاً ؛ آهسته آهسته . رجوع به مهل شود.
-
حسین مهلا
لغتنامه دهخدا
حسین مهلا. [ ح ُ س َ ن ِ م ُ هََ ل ْ لا ] (اِخ ) ابن ناصربن عبدالحفیظبن عبداﷲبن مهلابن سعیدبن علی بن احمد انصاری خزرجی شرفی یمنی معروف به مهلا مورخ فقیه . متوفی در رجب 1111 هَ . ق . 1699/ م . او راست : ثمینات الجواهر و حسنة الزمان فی علماء الاوان و ج...
-
واژههای همآوا
-
مهلاً
لغتنامه دهخدا
مهلاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) مصدر است که مفعول مطلق واقع می شود به حذف فعل و فاعل و به معنی امرمستعمل می گردد، ای امهل ؛ یعنی آهسته . (غیاث ) (آنندراج ). آهسته . آهسته رو. آهسته باش . (زمخشری ). آرام .- مهلاً مهلاً ؛ آهسته آهسته . رجوع به مهل شود.
-
محلا
لغتنامه دهخدا
محلا. [ م ُ ح َل ْ لا ] (ع اِ) قطعه ٔ کوچکی از گوشت کباب شده که بر آن آب لیمو افشانده باشند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || بادنجان بریان کرده . مخلا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن عبدالحفیظ. رجوع به حسین مهلا شود.
-
هدادیک
لغتنامه دهخدا
هدادیک . [ هََ دَ ] (ع اِ فعل ) بگذار. دورباش . یکسو شو. (منتهی الارب ). ای مهلا. وزن آن مانند حنانیک است کانه قال مهلاً بعد مهل . (اقرب الموارد). رجوع به هَداد شود.
-
مهل
لغتنامه دهخدا
مهل . [ م َ ] (ع اِ) باش . (مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع در وی یکسان است ) گویند مهلا یا رجل و یا رجلان و یا رجال ویا امراءة؛ ای امهل . || رزق مهلا؛ یعنی مرتکب خطاها گردید پس مهلت داده شد و شتاب گرفته نشد در آن . || مَهَل . آهستگی و آرامش . نرمی...