کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهر و ماچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مهر باختن
لغتنامه دهخدا
مهر باختن . [ م ِ ت َ ] (مص مرکب ) عشق ورزیدن . محبت داشتن : ماهی دو سه مهر باخت با اوزآنگونه که بود ساخت با او.نظامی .
-
مهر پرزو
لغتنامه دهخدا
مهر پرزو. [ م ِ رِ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی گیاه طبی برای رفع شکم درد (در بم ). (یادداشت مؤلف ).
-
مهر خدا
لغتنامه دهخدا
مهر خدا. [ م ُ رِ خ ُ ] (ص مرکب ) کنایه ازباکره . (آنندراج ). || (اِ مرکب ) بکارت .
-
مهر خوردن
لغتنامه دهخدا
مهر خوردن . [ م ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ممهور شدن . به مهر اندرآمدن . نقش مهر به خود گرفتن .
-
مهر دادن
لغتنامه دهخدا
مهر دادن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کابین دادن . کابین کردن .
-
مهر زدن
لغتنامه دهخدا
مهر زدن . [ م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ممهور ساختن . مهر کردن .
-
افسرده مهر
لغتنامه دهخدا
افسرده مهر. [ اَ س ُ دَ / دِ م ِ] (ص مرکب ) کنایه از کم مهر. (آنندراج ) : از این افسرده مهران بوی دلسوزی نمی آیدز پای گل بخاک لاله زاری میکشم خود را.دانش (از آنندراج ).
-
باغ مهر
لغتنامه دهخدا
باغ مهر. [ غ ِ م ِ ] (اِخ ) از آثار دوره ٔ صفوی در شهر اسپاهان است .
-
بی مهر
لغتنامه دهخدا
بی مهر. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی کابین . بی صداق . بی مهریه . - نکاح بی مهر ؛ نکاح بی کاوین . رجوع به مهر شود.
-
بزرگ مهر
لغتنامه دهخدا
بزرگ مهر. [ ب ُ زُ م ِ ] (اِ مرکب ) آفتاب بزرگ . (انجمن آرای ناصری ). || (ص مرکب ) صاحب محبت بزرگ . (انجمن آرای ناصری ).
-
برزین مهر
لغتنامه دهخدا
برزین مهر. [ ب َ / ب ُ م ِ ] (اِخ ) آذرمهربرزین . آذربرزین مهر. رجوع به آذربرزین مهر شود.
-
بیش مهر
لغتنامه دهخدا
بیش مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بیش + مهر) بسیارمهر. با محبت بسیار. با دوستی بسیار. بسیار مهربان . مقابل بسیارکین : چرا بیش کین خواند او را سپهرکه هست از دگر خسروان بیش مهر.نظامی .
-
جای مهر
دیکشنری فارسی به عربی
انطباع
-
مهر زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , تابع , ختم
-
مهر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ختم