کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرۀ جوش بافته ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مهره
واژگان مترادف و متضاد
۱. نگین ۲. بازیگر، عامل، عضو
-
مهره
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) (اِ.) 1 - گلولة کوچک از شیشه یا سفال و جز آن ها. 2 - نام هر یک از استخوان های کوچکی که در تشکیل ستون فقرات جانداران شرکت دارند.
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [ م ُرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل با 258 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م َ رَ ] (اِخ )از اجداد جاهلی یمانی است به نام مهرةبن حیدان بن عمروبن حافی و شتران مهری و مهریة بدانها نسبت دارند. (از الاعلام زرکلی ج 8). و رجوع به مهری و مهریة شود.
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماهر. (اقرب الموارد). رجوع به ماهر شود.
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) استخوانی است در میانه ٔ سینه ، یا استخوانی است در برسوی سینه . (منتهی الارب ). استخوانی است در قسمت «زور». (از اقرب الموارد). مهر. (منتهی الارب ). || بند استخوان استوار سینه بهم پیوسته یا کرکرانک استخوان پهلو. (منتهی الارب ). ...
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) مهر ماده یعنی کره اسب ماده . (از اقرب الموارد). رجوع به مهر شود : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهره گویند. (تاریخ قم ص 178).
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) مهره که بدان زنان مردان را به دوستی مبتلی سازند، و آن فارسی است . ج ، مُهَر، مهرات [ م ُ هََ / م ِ هََ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مهره شود.
-
مهرة
دیکشنری عربی به فارسی
کره ماديان , قسراق , دختر شوخ و جوان
-
مهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: muhrak] [قدیمی] mohre ۱. هریک از قطعههایی که در بازیهایی مانند شطرنج و تختهنرد به کار میرود.۲. گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال، یا فلز.۳. قطعهای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار میگیرد.۴. (زیستش...
-
مهره
دیکشنری فارسی به عربی
بندق , خرزة , صقيل , قطعة
-
مهره
لهجه و گویش تهرانی
چینه دیوار که نیم ذرع ارتفاع دارد.
-
مُهره
لهجه و گویش بختیاری
mo:ra مُهره.
-
کمان مهره
لغتنامه دهخدا
کمان مهره . [ ک َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد. (برهان ) (آنندراج ). کمان قروهه . کمان گروهه . (ناظم الاطباء) : همان زیر ترکش کمان مهره داشت دلاور ز هردانشی بهره داشت . فردوسی .کمان مهره انداز تا گوش خویش نهد همچنا...
-
گل مهره
لغتنامه دهخدا
گل مهره . [ گ ِ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هر گلوله و مهره را گویند که از گل سازند عموماً و کمان گروهه را خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ) : بر سر هر یک مردی یک مهره گل از سفال گل مهره ٔ از سفاله ... که چنانکه گل را بیزی و آنرا سفال کنی هر یک چند پشکل گوسفن...