کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرگیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهرگیا
لغتنامه دهخدا
مهرگیا. [م ِ ] (اِ مرکب ) مهرگیاه . مقابل زهرگیا : زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی برفق مهرگیا هرچه هست زهر گیاش . سنائی .سرو چون مهرگیا زیرزمین حصن گرفت در حصنش به سواران ثغر بگشائید. خاقانی .مهربانی ز من آمد وگرم عمر نماندبر سر تربت سعدی بطلب مهرگیا...
-
جستوجو در متن
-
لچهمنا
لغتنامه دهخدا
لچهمنا. [ ل َ م َ ] (اِ) یبروح الصنم . مهرگیا. مردم گیاه .
-
زهرگیا
لغتنامه دهخدا
زهرگیا. [ زَ ] (اِمرکب ) گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان ). هر گیاه زهردار که کشنده باشد.(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری ). ...
-
مردم گیاه
لغتنامه دهخدا
مردم گیاه . [ م َ دُ ] (اِ مرکب ) مهرگیا. مردم گیاه . مردم گیه . استرنگ . سگ کن . سابزک . سابیزج . سابیزک . یبروح . یبروح الصنم . یبروح الوقاد. لعبت مطلقه . لعبت معلمه . منذغورة. منذا غورس . تفاح الجن . سراج القطرب . شجرةالصنم . (از یادداشتهای مرحوم ...
-
بلادن
لغتنامه دهخدا
بلادن . [ب ِل ْ لا دُ ] (لاتینی ، اِ) مرکب از بلا به معنی زیبا، و دنا به معنی بانو و خاتون . (یادداشت مرحوم دهخدا).گیاهی است سمی از طایفه ٔ سلانه و شبیه به تاتوره و بزرالبنج ، و از آن جوهر سمی گیرند موسوم به اتروپین . (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیر...
-
مهرگیاه
لغتنامه دهخدا
مهرگیاه . [م ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی باشد شبیه به آدمی که عربان یبروح الصنم خوانند و بعضی گویند گیاهی است که با هرکس باشد محبوب القلوب خلق گردد و بعضی گویند گیاهی است که برگهای آن در مقابل آفتاب می ایستد. (برهان ). نام گیاهی است که آن را استرنگ و سگ کن ...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...