کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهره کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
voussoir
مهرهچَفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] هریک از قسمتهای ذوزنقهای در چَفتههای معماری مغربزمین، معمولاً از جنس سنگ یا آجر
-
spondylodesis
مهرهخشکانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] اتصال دو یا چند مهره ازطریق جراحی
-
vertebratus
مهرهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری که ترتیب اجزای آن تجسمی از مهرهها یا دندهها یا استخوانبندی ماهی است؛ این اصطلاح عمدتاً همراه با ابر پرسا میآید
-
spondylolisthesis
مهرهرانش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] رانده شدن یک مهرۀ به طرف جلو بر روی مهرۀ زیرین
-
root bead
مهرۀ ریشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] مهرۀ جوشی که در درون یا قسمتی از ریشۀ اتصال یا در تمامی آن گسترده است
-
cylinder head nut
مهرۀ سرسیلندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از چند مهرهای که به کمک پیچها سرسیلندر را در جای خود محکم نگه میدارند
-
spina bifida, hydrocele spinalis, cleft spine
مهرهشکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] شکاف مادرزاد مهرهها بهصورت آشکار یا پنهان
-
spondylolysis
مهرهکافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] نقص در بخشهای بینمفصلی کمری و خاجی
-
cover bead
مهرۀ نما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] مهرۀ جوش حاصل از گذر نما
-
chiropractor
مهرهورز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] کسی که به کار مهرهورزی اشتغال دارد
-
chiropractic
مهرهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] روشی برای حفظ تندرستی و بهبود و ارتقای عملکرد دستگاه اعصاب با حذف عوامل آزاردهندۀ آن بدون استفاده از دارو و جراحی
-
سلطان مهره
لغتنامه دهخدا
سلطان مهره . [ س ُ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خم آهن . (بحر الجواهر).
-
یک مهره
لغتنامه دهخدا
یک مهره . [ ی َ / ی ِ م ُ رَ / رِ ] (ص مرکب )در اصطلاح زنان ، نوزادی سخت فربه و درشت و گویند این مولود در ماه یا سال اول بمیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
کمان مهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamānmohre = کمانگروهه
-
گل مهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gelmohre ۱. مهره یا گلولۀ کوچک که از گل درست کنند.۲. مهرۀ کمانگروهه.