کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرهورزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
informationism 2
اطلاعورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] خدمات مرتبط با پژوهش و مدیریت دانش در زمینۀ مراقبتهای بالینی یا تحقیقات زیستپزشکی
-
horsemanship
اسبورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فن تربیت اسب برای سواری گرفتن و مهار و هدایت آن
-
trampolining, rebound tumbling
جستورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی که در آن حرکات ورزشی ـ نمایشی با پرش بر روی جستانه اجرا میشود
-
stepping
پلهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] انجام نرمشهای موزون با استفاده از پله و سکو
-
spinning, indoor cycling
چرخورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فعالیتی ورزشی که در آن تمرکز بر استقامت و قدرت و تمرینات تناوبی و شدید و بازیابی است و بهوسیلۀ دوچرخههای ثابت با چرخ سنگین انجام میشود
-
aerobics
پویهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مجموعهای از حرکات نرمشی تند و پیدرپی با هدف حفظ یا بهبود آمادگی جسمانی و تناسب اندام
-
informatics, informatique (fr.)
دادهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دانش دریافت و انتقال اطلاعات
-
agroforestry
دارکشتورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] نوعی کاربَری زمین بهصورتی که تلفیقی از درخت و گونههای زراعی و دامی در اشکال مختلف باشد
-
combat drill
رزمورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تمرینی جمعی که در سطح گروه و پایینتر از آن انجام میشود و برای موفقیت رزمی یگان حیاتی است
-
آب ورزی
لغتنامه دهخدا
آب ورزی . [ وَ ] (حامص مرکب ) کار آب ورز.
-
غرض ورزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) [ ع - فا. ] (حامص .) به کارگیری نیت های کینه جویانه ، دوری از انصاف و بی طرفی .
-
دست ورزی
لغتنامه دهخدا
دست ورزی . [ دَ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دست ورز. پیشه داشتن کارها که با دست انجام پذیرد و با دست ساخته و مصنوع شود نه با ماشین . عمل صنعت دست . عمل صنعت یدی .
-
خلاف ورزی
لغتنامه دهخدا
خلاف ورزی . [ خ ِ / خ َ وَ ] (حامص مرکب ) مخالفت . مناقضت . ضدیت . (ناظم الاطباء).
-
خیانت ورزی
لغتنامه دهخدا
خیانت ورزی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل خیانت ورز. عمل خیانتگر.
-
دست ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dastvarzi اشتغال به کارهایی که با دست انجام داده میشود؛ عمل دستورز.