کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرهآسیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
spondylopathy
مهرهآسیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] هرنوع بیماری یا ناهنجاری مهرهها متـ . مهرآسیب
-
واژههای مشابه
-
آسیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفت، بلا ۲. آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه ۳. عیب، نقص ۴. خسارت، خسران، زیان، ضرر
-
آسیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āsib ۱. هر عیب، نقص، یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد میشود؛ صدمه.۲. تماس؛ سایش.
-
آسیب
فرهنگ فارسی معین
( اِ.)1 - زخم ، صدمه . 2 - رنج . 3 - آفت ، بلا. 4 - آزار. 5 - زیان ، ضرر.
-
آسیب
لغتنامه دهخدا
آسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید : همان گرد بررفت مانند دودز آسیب رخساره ٔ مه شخود. فردوسی .اندوهم از آن است که یک روز مفاج...
-
اسیب
لغتنامه دهخدا
اسیب . [ ] (اِخ ) صحرائی در خوارزم : شاه ملک فرودآمد با لشکر بسیار بصحرائی که آنرا اسیب گویند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 689 و چ ادیب ص 704).
-
اسیب
لغتنامه دهخدا
اسیب . [ اَ ] (اِ) سیب . در لاهیجان و دیلمان و رودسر، اُسیب گویند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی (ج 1 ص 237).
-
اسیب
دیکشنری فارسی به عربی
اجهاد , اذي , ازعاج , جرح , صدمة , مراهق
-
pathologic spondylolisthesis
مهرهرانش آسیبزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مهرهرانشی که براثر بروز بیماری استخوانی یا تودینه یا جراحی ایجاد شده باشد
-
spondyloarthropathy
مهرهمفصلآسیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] بـیـمـاری سـتـون فـقرات که در آن مفصلآماسِ بینمهرهای براثر عفونت یا تودینه یا بیماریهای روماتیسمی ایجاد میشود متـ . مهرهمفصلآماس spondyloarthritis
-
juvenile spondyloarthropathy
مهرهمفصلآسیب نوجوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] بیماری ستون فقرات در نوجوانان
-
مهره
واژگان مترادف و متضاد
۱. نگین ۲. بازیگر، عامل، عضو
-
مهره
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) (اِ.) 1 - گلولة کوچک از شیشه یا سفال و جز آن ها. 2 - نام هر یک از استخوان های کوچکی که در تشکیل ستون فقرات جانداران شرکت دارند.
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [ م ُرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل با 258 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).