کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهرزن
لغتنامه دهخدا
مهرزن . [ م ُ زَ ] (نف مرکب ) آنکه اثر مهر بر کاغذ پدیدار می آورد. که مهر می کند. که ممهور می سازد. که مهر بر کاغذ یا بر چیزی می زند. || طابع. طباع . (منتهی الارب ). چاپچی . چاپ کننده . باسمه کننده .
-
جستوجو در متن
-
صداق
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) کابین ، مهرزن .
-
طابع
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاپچی، چاپکننده، طبعکننده ۲. مهرزن ۳. خاتم، مهر، انگشتری ۴. سرشت، سجیه، خو
-
طابع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] tābe' ۱. [منسوخ] مُهرزن.۲. (اسم) [قدیمی] سجیه؛ خوی؛ سرشت.۳. [قدیمی] طبعکننده؛ چاپکننده.
-
طابع
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سر ش ت ، نهاد. 2 - (اِفا.) مهرزن . 3 - چاپ کننده ، طبع کننده . ج . طابعین .
-
طابع
لغتنامه دهخدا
طابع. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) اخلاقی که در مردم پیدا وترکیب یافته باشد از مطعم و مشرب و غیر آن که دفعش ناممکن بود. سرشت . || مُهرزن . (منتهی الارب ). || چاپچی .
-
توقیعزن
لغتنامه دهخدا
توقیعزن . [ ت َ / تُو زَ ] (نف مرکب ) مُهرزن . کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را : گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنوبارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز. منوچهری .رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
طباع
لغتنامه دهخدا
طباع . [ طَب ْ با ] (ع ص ) مُهرزن . || سازنده ٔ هرچه باشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سازنده ٔ تیغ. (منتهی الارب ). شمشیرگر. (مهذب الاسماء) سازنده ٔ شمشیر. (سمعانی ). || صاحب طبیعت ذکی . || کوزه گر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
پسته
لغتنامه دهخدا
پسته . [ پ ِ / پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسا...
-
دین
لغتنامه دهخدا
دین . [ دَ ] (ع اِ) وام که ادای آن را مدت معینی باشد یا عام است و آنکه ادایش را مدت معینی نباشد قرض نامند. (از لسان العرب ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اما متعارف در زمان ما، وام مؤجل ربوی است و قرض وام مؤجل بدون رباء است . (از اقرب الموارد)....