کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گمشو
دیکشنری فارسی به عربی
مهرب
-
پشت هم انداز
دیکشنری فارسی به عربی
مهرب
-
مهارب
لغتنامه دهخدا
مهارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مهرب . رجوع به مهرب شود.
-
سوداگر
دیکشنری فارسی به عربی
تاجر , مهرب
-
کاسب
دیکشنری فارسی به عربی
تاجر , مهرب
-
دکان دار
دیکشنری فارسی به عربی
تاجر , مهرب
-
مفر
واژگان مترادف و متضاد
پناهگاه، گریزگاه، مخلص، مهرب
-
تاجر
دیکشنری فارسی به عربی
تاجر , رجل الاعمال , مهرب
-
دسیسه
دیکشنری فارسی به عربی
مکيدة , مهرب , موامرة ، أُحْبُولَة
-
مهارب
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهرب .
-
گریز
دیکشنری فارسی به عربی
استطراد , تلميح , تهرب , رجل , طيران , مهرب , هروب
-
اغاز
دیکشنری فارسی به عربی
استهلال , بدء , بداية , تاليف , فجر , مهرب , ولادة
-
فرار
دیکشنری فارسی به عربی
ارتداد , انفصالي , رجل , ضوء , قلق , مراوغ , مهرب , هروب
-
غمروات
لغتنامه دهخدا
غمروات . [ غ َ رَ ] (اِ) به باشد که با تازی سفرجل گویند. (فرهنگ اسدی ). بهی . آبی . رجوع به ابیب و غامی و به شود : رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب .
-
محید
لغتنامه دهخدا
محید. [م َ ] (ع اِ) جای برگشت . جای برگردیدن . (ناظم الاطباء). || محیص . مهرب . مفر. مفیص . جای گریز. گریزگاه . || ملجاء. پناهگاه . (ناظم الاطباء). مناص . ملاذ. پناه . مفزع .