کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهدر
لغتنامه دهخدا
مهدر. [ م ُ هََ دْ دِ ] (ع ص ) شتر بابانگ . (منتهی الارب ). شتر با بانگ و فریاد. (ناظم الاطباء). در مثل گویند: کالمهدر فی العنة؛ مانند شتر گشن حبس کرده در حظیره که پیوسته بانگ و فریاد می کند برای گشنی و آن را در حق کسی گویند که فریاد می کند و بر کاری...
-
مهدر
لغتنامه دهخدا
مهدر. [م ُ دَ ] (ع ص ) خون مباح و رایگان . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
محدر
لغتنامه دهخدا
محدر. [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحدیر. فرودآینده چنانکه آب از ابر و چشم . (از منتهی الارب ).کسی و یا چیزی که فرو می آورد. || آنکه فرود می آید. || شتاب کننده . (ناظم الاطباء).
-
محدر
لغتنامه دهخدا
محدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) اندام که از زخم چوب آماس کند.(آنندراج ). || آنکه ریشه ٔ جامه اندرون کرده دوزد آن را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که ریشه ٔ جامه را برمی تابد. (ناظم الاطباء).