کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دور افتاده
واژهنامه آزاد
مهجور
-
separated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدا از هم، علیحده، مهجور
-
جداافتاده
واژگان مترادف و متضاد
تنها، دورافتاده، متروک، مهجور
-
John R. Major
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جان ر. مهجور
-
ملغي
دیکشنری عربی به فارسی
پوچ , تهي , مهجور , غيرمتداول , متروک
-
ميت
دیکشنری عربی به فارسی
مرده , بي حس , منسوخ , کهنه , مهجور , عاري از زندگي
-
طاق شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها شدن، تکشدن ۲. جدا شدن ۳. مهجور گشتن ۴. یگانهشدن، بیهمتا گشتن
-
فراق زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] fe(a)rāqzade فراقدیده؛ فراقکشیده؛ مهجور؛ هجرانکشیده؛ مبتلا به درد فراق.
-
capillary control
هدایت مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نظریهای مهجور که بر پایۀ آن جریان نفت ازطریق لولههای مویین مخزن به حفرۀ چاه جاری میشود
-
شب پیما
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ یا پِ) (ص فا.) 1 - شب بیدار. 2 - عاشق مهجور و بی قرار.
-
خرجان
لغتنامه دهخدا
خرجان . [ خ ُ ] (اِخ ) این کلمه بصیغه ٔ تثنیه است و نام ناحیه هایی است بمدینه . درباره ٔ آن گفته شده است : بروضةالخرجین من مهجور تربعت فی عازب نضیر.(از معجم البلدان ).
-
جگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jegargun به رنگ جگر؛ سرخ پُررنگ: ◻︎ بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار / دارم از اشک جگرگون دجلهٴ خون در کنار (جامی: ۲۵۷).
-
پرناک
واژهنامه آزاد
پِرناک، جوان بالغ و برومند ، نوزاد پرنده آماده پرواز ، دور افتاده و مهجور
-
کس و کوی
لغتنامه دهخدا
کس و کوی . [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قبیله و خاندان و دوستان (ناظم الاطباء). قوم و خویش .- بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مهجور. (ناظم الاطباء).
-
دور
واژگان مترادف و متضاد
۱. بعید، پرت، متباعد ۲. مستبعد ۳. جدا، منفک ۴. مهجور ۵. منفصل ۶. بری ۷. دیر ≠ قریب، نزدیک