کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهتاب
/mahtāb/
معنی
تابش ماه؛ روشنایی ماه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ماهتاب، مهشید، روشناییماه، قمراء
دیکشنری
moonlight
-
جستوجوی دقیق
-
مهتاب
واژگان مترادف و متضاد
ماهتاب، مهشید، روشناییماه، قمراء
-
مهتاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahtāb) نور و روشنایی ماه ؛ مهتابی .
-
مهتاب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) پرتو ماه ، روشنی ماه ، تابش نور ماه .
-
مهتاب
لغتنامه دهخدا
مهتاب . [ م َ ] (اِ مرکب ) پرتو ماه و مهشید و روشنی و تابش ماه و نوری که از کره ٔ ماه به سطح زمین می رسد. (ناظم الاطباء). از: «مه »، مخفف ماه + «تاب »، از تافتن ، به معنی نور دادن ماه . قمراء. فخت . (یادداشت مؤلف ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب...
-
مهتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماهتاب› mahtāb تابش ماه؛ روشنایی ماه.
-
مهتاب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mahtow طاری: moxdow طامه ای: moxdow طرقی: moxdow کشه ای: moxdow نطنزی: moftow
-
مهتاب
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء القمر , غمر
-
واژههای مشابه
-
گل مهتاب
لغتنامه دهخدا
گل مهتاب . [ گ ُ ل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پارچه های مهتاب که از میان برگ درختان بر زمین می افتد. (غیاث ). لکه ای که در مهتاب از درختان بر زمین افتد. (آنندراج ) : صاف دل را نبود رنگ زوال گل مهتاب نمی گردد خشک . محمداسحاق شوکت (از آنندراج ).ا...
-
آفتاب مهتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābmahtāb ۱. نوعی آتشبازی که هنگام سوختن به چند رنگ درمیآید.۲. (ورزش) در کشتی، از فنون کشتیگیری.۳. (ورزش) نوعی وارو هنگام پریدن در آب و یا در ژیمناستیک.۴. نوعی بازی کودکان که در آن دو نفر پشت در پشت هم بازوها را حلقه میکنند و به نوبت...
-
آفتاب مهتاب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) 1 - نوعی وسیلة آتش بازی که به هنگام سوختن به چند رنگ درمی آید. 2 - یکی از فنون کُشتی . 3 - پُشتَک وارو زدن .
-
آفتاب مهتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب مهتاب . [ م َ ] (اِ مرکب ) قسمی از آتش بازی که نور آن گاه سوختن بچند رنگ زند.
-
نور مهتاب
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء القمر
-
آفتاب و مهتاب
فرهنگ گنجواژه
مهر و ماه.