کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهاه
لغتنامه دهخدا
مهاه . [ م َ ] (ع اِمص ) تری و تازگی و طراوت و خوبی . (ناظم الاطباء). تری و تازگی و خوبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طراوت و حسن . (از اقرب الموارد). || (ص ) سیر و گردش نرم . (ناظم الاطباء). سیر نرم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
مهاة
لغتنامه دهخدا
مهاة. [ م َ ] (ع اِ) آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || بلور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاره ای از بلور. (ناظم الاطباء). || گاو وحشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماده گاو وحشی ....
-
مهاة
لغتنامه دهخدا
مهاة. [ م ُ ] (ع اِ) آب گشن در رحم ماده شتر. ج ، مهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
محاح
لغتنامه دهخدا
محاح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) زمین که گیاه شور در آن کم باشد. (منتهی الارب ).
-
محاح
لغتنامه دهخدا
محاح . [ م َح ْ حا ] (ع ص ) نیک دروغگوی . (منتهی الارب ). کذاب بسیار دروغگو. (از لسان العرب ). کذوب . || آن که به سخن دل خوش کند کسی را و بس . (منتهی الارب ). سخن فروش . (مهذب الاسماء). کسی که مردم را با سخن خود نه با کردار راضی کند. (از لسان العرب )...
-
محاح
لغتنامه دهخدا
محاح . [ م ُ ] (ع اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مهوات
لغتنامه دهخدا
مهوات . [ م َ هََ ](ع اِ) ج ِ مهاة. (منتهی الارب ). رجوع به مهاة شود.
-
مهیات
لغتنامه دهخدا
مهیات . [ م َ هََ ](ع اِ) ج ِ مهاة. (منتهی الارب ). رجوع به مهاة شود.
-
مها
لغتنامه دهخدا
مها. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مهاة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مهاة شود.
-
مهات
لغتنامه دهخدا
مهات . [ م َ ] (اِ) این لفظ در لغت به معنی گاو ماده ٔ وحشی میباشد اما کلمه ٔ عبرانی که به مهات ترجمه شده ، به احتمال قوی مقصود از حیوان معروفی باشد که در طور سینا و دشت عربستان یافت می شود که آن را قوچ گویند. (از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به مهاة شود...
-
ارشام
لغتنامه دهخدا
ارشام . [ اِ ] (ع مص ) مهر کردن خرمن را بمهر چوبین . (صحاح ). || ارشام مهاة؛ دیدن گاو دشتی نخستین علف برآمده را و چریدن گرفتن . || ارشام شجر؛ برگ برآوردن آن . (منتهی الأرب ). || ارشام برق ؛ درخشیدن آن . (منتهی الأرب ). پدید آمدن برق . (تاج المصادر ...
-
گاو دشتی
لغتنامه دهخدا
گاو دشتی . [ وِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو برّی . بقرالوحش . اسفع. نعجةالرمل . ذب ّ. ذب ّالریاد. اَذَب ّ. شبب . شاة؛ گاونر دشتی . طغیا؛ علم است مر گاو دشتی را. فرقد؛ بچه ٔگاو دشتی است ، گوذر، جوذر؛ گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). مهاة؛ ماده گا...