کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهالک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهالک
/mahālek/
معنی
= مهلکه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مهلکهها، خطرزارها، ورطهها
۲. بیابانها
۳. میدانهایجنگ، مصافگاهها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهالک
واژگان مترادف و متضاد
۱. مهلکهها، خطرزارها، ورطهها ۲. بیابانها ۳. میدانهایجنگ، مصافگاهها
-
مهالک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهلکه .
-
مهالک
لغتنامه دهخدا
مهالک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَهْلَکة و مَهْلِکة و مَهْلُکة. دشتها و بیابانها. (از منتهی الارب ). بیابانها. (از اقرب الموارد). || جاهای هولناک و خطرناک . (ناظم الاطباء). مواضع هلاک . (از اقرب الموارد). جاهای هلاک . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چون چ...
-
مهالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مهلکة] [قدیمی] mahālek = مهلکه
-
جستوجو در متن
-
مهلکه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ کَ) [ ع . مهلکة ] (اِ.) جای هلاک شدن . ج . مهالک .
-
زعوف
لغتنامه دهخدا
زعوف . [ زُ ] (ع اِ) مهالک و جایهای هلاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقاذف
لغتنامه دهخدا
مقاذف . [ م َ ذِ ] (ع اِ) ج ِ مقذف . (اقرب الموارد). رجوع به مقذف شود. || مهالک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ابومنقذ
لغتنامه دهخدا
ابومنقذ. [ اَم ُ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) اسب ، از آنروی که راکب خود را از مهالک نجات بخشد. فرس . (المرصع) (مهذب الاسماء).
-
بنوالجن
لغتنامه دهخدا
بنوالجن . [ ب َ نُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) کسانی را گویند که در جرأت و جسارت و اقدام بر مهالک مانند اجنه باشند. (المرصع).
-
محذورات
لغتنامه دهخدا
محذورات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ محذورة. رجوع به محذورة شود : یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90).
-
مشاتغ
لغتنامه دهخدا
مشاتغ. [ م َ ت ِ] (ع اِ) جاهای هلاکت و جاهای مخوف و خطرناک . (ناظم الاطباء). مهالک . (از اقرب الموارد) (محیط المحیط).
-
نهابر
لغتنامه دهخدا
نهابر. [ ن َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود. || جهنم . (اقرب الموارد). دوزخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهالک . (متن اللغة). مواضع هلاک .
-
جایر
لغتنامه دهخدا
جایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به جائر شود: منتصر جایر و عایر در اقطار مهالک و اقطار مسالک آواره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). ج ، جایرون . (مهذب الاسماء).
-
شد و آمد
لغتنامه دهخدا
شد و آمد. [ ش ُ دُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد : چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. (تاریخ طبرستان ). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. (جهانگشای جوینی ).