کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهالبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهالبة
لغتنامه دهخدا
مهالبة. [ م َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) بطنی از اعراب که از اولاد مهلب شاعرند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قومی از اولادمهلب بن ابی صفرة، که به پهلوانی و دلاوری و بخشندگی نامورند. (از اقرب الموارد). و رجوع به آل مهلب شود.
-
واژههای همآوا
-
محالبة
لغتنامه دهخدا
محالبة. [ م ُ ل َ ب َ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را در شیر دوشیدن . (منتهی الارب ). معاونة. (تاج المصادر بیهقی ). || حلب [ ح َ/ ح َ ل َ ] . احتلاب . حِلاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند . رجوع به تاج العروس ومنتهی الارب (ماده ٔ ص ف ر) و ترجمه ٔ قاموس ترکی شود.
-
جدیع
لغتنامه دهخدا
جدیع. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ابن علی . دایی یزیدبن مهلب است . وی از رجال مهالبه بشمار است و روایتی مربوط بفرزدق دارد. (از البیان و التبیین و حاشیه ٔ آن ج 2 ص 189). نام وی در بیت زیر آمده : لولاالمهلب یا جدیع و رسله تغد و علیک لکنت کابن فنان .ابن ضب عتکی (...
-
ابوصفره
لغتنامه دهخدا
ابوصفره . [ اَ ص ُ رَ ] (اِخ ) پدر مهلب ، تابعی است و نام او ظالم بن سارق یا سراق بن صبح کندی . ازدی عتکی . از مردم یمن وجدّ مهالبه یاآل مهلب . او بعهد رسول صلوات اﷲ علیه ایمان آورد لکن شرف صحبت رسول نیافت و به روزگار خلافت امیرالمؤمنین علی علیه الس...
-
آل مهلب
لغتنامه دهخدا
آل مهلب . [ ل ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) آل مهلب بن ابی صفره . مهالبه . ابوصُفره از مردم یمن و از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام امیر آنجا بود. مهلب پسراو از جانب عبداﷲ زبیر امارت خراسان یافت و با خوارج (ازارقه ) جنگها کرد و آنان را چند نوبت بشکست...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...