کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهارة
معنی
چيره دستي , ورزيدگي , تردستي , مهارت , استادي , زبر دستي , هنرمندي , کارداني , مهارت عملي داشتن , کاردان بودن , فهميدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهارة
لغتنامه دهخدا
مهارة. [ م َ/ م ِ رَ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن واستادی کردن . (آنندراج ). مهر. مهور. مهار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مهارت و مهر شود.
-
مهارة
لغتنامه دهخدا
مهارة. [ م ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ مُهْر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کره های اسب . (یادداشت مؤلف ).
-
مهارة
لغتنامه دهخدا
مهارة. [ م ُ هارْ رَ ] (ع مص ) به روی کسی آشکار کردن کراهت را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را در روی به عنف بد گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). در روی بانگ کردن . (از منتهی الارب ).
-
مهارة
دیکشنری عربی به فارسی
چيره دستي , ورزيدگي , تردستي , مهارت , استادي , زبر دستي , هنرمندي , کارداني , مهارت عملي داشتن , کاردان بودن , فهميدن
-
واژههای مشابه
-
rudder stops, rudderpost, stoppers, rudder bracket, deck-stop, rudder chock
مهارۀ سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] برآمدگیای بر روی سکان یا جایگاه سکان که مانع از چرخش سکان بیش از 38 درجه میشود
-
واژههای همآوا
-
مهارت
واژگان مترادف و متضاد
احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیرهدستی، کاردانی
-
مهارت
فرهنگ واژههای سره
ورزه، چیرگی، زبردستی، چیره دست
-
مهارت
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . مهارة ] (مص ل .) چیره دستی ، توانایی در کار.
-
مهارت
لغتنامه دهخدا
مهارت . [م َ / م ِ رَ ] (ع اِمص ) زیرکی و رسایی در کار و استادی و زبردستی . (ناظم الاطباء). استادی . (غیاث اللغات ). حذاقت . حاذقی . (از اقرب الموارد). ماهری . (یادداشت مؤلف ). مهارة : بازرگان پرسید که دانی زدن ؟ گفت دانم و در آن مهارتی داشت . (کلیل...
-
محارة
لغتنامه دهخدا
محارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) جای بازگشت . (منتهی الارب ). حَور، محار، حُوور. (از لسان العرب ). || اندرون گوش . ج ، محارات . || پیوند کتف . || صدف . || هر استخوانی که مانند صدف باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چیزی است مانند هودج . (منتهی الارب ). ...
-
مهارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهارة] mahārat ۱. ماهر بودن در کاری.۲. استادی؛ زیرکی؛ چابکی و زبردستی در کار.
-
جستوجو در متن
-
چیره دستی
دیکشنری فارسی به عربی
مهارة