کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهاجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مُهَاجِرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
هجرت کننده
-
در مهاجر
لغتنامه دهخدا
در مهاجر. [ دَ رِم ُ ج ِ ] (اِخ ) نام دروازه ٔ قلعه دربند : دربند و سور او بین چل برج آسمانی خیز از در مهاجر تا برج فید بنگر.خاقانی .
-
ام مهاجر
لغتنامه دهخدا
ام مهاجر. [ اُم ْ م ِ م ُ ج ِ ] (اِخ ) یکی از زنان صحابی بود، و او را ام سلمة نیز گویند. رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 222 و 254 و الاصابة فی تمییز الصحابةج 8 ص ، و ام سلمة شود.
-
حبیب مهاجر
لغتنامه دهخدا
حبیب مهاجر. [ ح َب ِ م ُ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن محمدبن حسن شود.
-
مهاجر نشین
دیکشنری فارسی به عربی
مستعمرة
-
جانور مهاجر
دیکشنری فارسی به عربی
مهاجر
-
اقلیتهای مهاجر (در یک کشور)
دیکشنری فارسی به عربی
الجالية
-
واژههای همآوا
-
محاجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ محجر] [قدیمی] mahājer = مَحجِر
-
محاجر
لغتنامه دهخدا
محاجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مِحجَر و مَحجِر. (از منتهی الارب ). رجوع به محجر شود. || جایهای مخفی . (ناظم الاطباء).
-
مُهَاجِرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
هجرت کننده
-
جستوجو در متن
-
migrant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجر، کوچ کننده، کوچگر، سیار، جانور مهاجر
-
colonists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعمارگران، مهاجر، مستعمره نشین، مهاجر نشین
-
housedress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجر