کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
من المحتمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مِن (و) مِن کردن
لهجه و گویش تهرانی
بریده و یا با تردید صحبت کردن،لکنت
-
مَن مَن کردن
لهجه و گویش تهرانی
منم منم کردن، منم زدن
-
مِن و مِن
فرهنگ گنجواژه
لکنت، تته پته، () کردن =آهسته حرف زدن.
-
من بعد
فرهنگ واژههای سره
زین پس
-
علف من
لغتنامه دهخدا
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
فرداس من
لغتنامه دهخدا
فرداس من . [ فْرَ / ف ِ رَ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از سپاهیان زمان اسکندر بود که به خواست او در دسته ٔ قراولان مخصوص (آژما) داخل شده بود و انتخاب او و گروهی دیگر از خارجیان برای این سمت ، مورد اعتراض ایرانیان قرار گرفت . (از تاریخ ایران باستان پیرنیا ج ...
-
فرس من
لغتنامه دهخدا
فرس من . [ ف َ رَ م َ ] (اِخ ) پادشاه گرجستان معاصر اشک هیجدهم موسوم به اردوان سوم است که به تحریک تی بریوس امپراطور روم به جنگ اردوان آمد و اردوان سوم ، پسر خود را که ارد نام داشت به مقابله ٔ او فرستاد. ولی چون قوای فرس من بیشتر بود، اردبا او بجنگید...
-
نیم من
لغتنامه دهخدا
نیم من . [ م َ ] (اِ مرکب ) وزنی معادل بیست سیر. (یادداشت مؤلف ). نصف یک من . (فرهنگ فارسی معین ) || رطل ، در اصطلاح می فروشان . (یادداشت مؤلف ).
-
ego
آنمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] 1. حس آگاهانه از خود، یعنی از همۀ پدیدههای روانشناختی و فرایندهایی که با آن مرتبط است، مانند نگرشها و ارزشها و توجهات فردی 2. در روانکاوی، مؤلفهای از شخصیت که با جهان بیرون سروکار دارد و بهویژه فرد را قادر میسازد تا درک کند، دلی...
-
سرگذشت من
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← سرگذشت خود
-
من درآوردی
فرهنگ فارسی معین
(مَ. دَ. وَ) (ص نسب .) (عا.) چیزی که جعلی است و پایه و اساس ندارد.
-
من بعد
فرهنگ فارسی معین
(مِ بَ) [ ع . ] (ق .) پس از این ، از این به بعد.
-
من تشا
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) (اِ.) چوب ستبر و گره دار که قلندران به دست می گرفتند.
-
تلب من
لغتنامه دهخدا
تلب من . [ ت ُ ل ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و یکصد تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جان من
لغتنامه دهخدا
جان من . [ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، صوت مرکب ) این عبارت در جایی استعمال کنند که کسی چیزی را بکسی بسپارد و سفارش نماید که این را نیکو دار و محافظت کن . (آنندراج ) : عشق ببانگ بلند گفت که خاقانیایار عزیز است صعب جان تو و جان من . خاقانی (از بهار عجم )...