کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منیه
معنی
(مُ یَ) [ ع . منیة ] (اِ.) آرزو.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منیه
فرهنگ فارسی معین
(مُ یَ) [ ع . منیة ] (اِ.) آرزو.
-
واژههای مشابه
-
منیة
لغتنامه دهخدا
منیة. [ م َ نی ی َ ] (ع اِ) اجل و مرگ . ج ، منایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرگ . (السامی ) (دهار). اجل و مرگ . (ناظم الاطباء). مرگ . موت . مردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرگ زیرا که آن مقدر است . ج ، منایا. (از اقرب الموارد) : حکم المنیة فی ا...
-
منیة
لغتنامه دهخدا
منیة. [ م َ ی َ ](ع اِ) آب مرد و زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
منیة
لغتنامه دهخدا
منیة. [ م ُ ی َ / م ِ ی َ ] (ع اِ) آرزو. ج ، مُنی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). آرزوو مراد و آنچه بدان آرزو کنند. ج ، مُنی ̍. (از اقرب الموارد). خواهش و آرزو. ج ، مُنی ̍. (ناظم الاطباء).- منیةالناقة ؛ ایامی پس از لقاح که هنوز بارداری ماده شتر ...
-
وادی منیه
لغتنامه دهخدا
وادی منیه . [ ی ِ م ِ ن َ ] (اِخ ) رودی است در اندلس . (از الحلل السندسیة ج 2 ص 64).
-
منیة هشام
لغتنامه دهخدا
منیة هشام . [ م ُ ی َ ت ُ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در ولایت طبریه ٔ شام دارای چشمه ٔ آبی است که هفت سال متواتر آبش جاری باشد و هفت سال متواتر در بندبود و هرگز این صورت برنگردد. (نزهةالقلوب ص 290).
-
واژههای همآوا
-
منیح
لغتنامه دهخدا
منیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) تیر قمار که نصیب ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیر هشتم قمار. (مهذب الأسماء). تیر بدون نصیب . (از اقرب الموارد). || تیری که به تیمن عاریت گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیر قمار که آن را یک حصه باشد. (منته...
-
منیح
لغتنامه دهخدا
منیح . [ م َ ] (ع ص ) دهنده و عطاکننده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
ممنی
لغتنامه دهخدا
ممنی . [ م ُ ] (ع ص ) ماده شتری که در ایام منیه رسیده باشد. ممنیة. (ناظم الاطباء). رجوع به منیه شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُ نا ] (ع اِ) ج ِ منیة. آرزوها. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : خواب دیدم خواجه معطی المنی واحد کالالف از امر خدا. مولوی .رجوع به مُنیَة و مِنیَة شود.
-
منا
لغتنامه دهخدا
منا. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَة. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَة است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مُنی ̍ شود.
-
منایا
لغتنامه دهخدا
منایا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَنیَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ منیة، به معنی مرگ و اجل . (آنندراج ) : از برای وی ، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیة شود.