کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
munite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منیت
-
mannites
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منیت ها
-
manitus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منیت
-
mannite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منیت
-
منایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منیة] [قدیمی] manāyā = مَنیت
-
Edouard Manet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادوارد منیت
-
انانیت
واژگان مترادف و متضاد
انیت، منی، منیت
-
أَثَرَة (إثْرَة)
دیکشنری عربی به فارسی
انانيت , خودکامگي , خودپسندي , خودخواهي , منيت
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُن ْی ْ ] (ع مص ) منیت به منیاً؛ آزموده شدم به چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
غرور
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگبینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتنبینی، فخر، کبر، منیت، نخوت ۲. جوش ≠ خضوع
-
منی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسپرم، نطفه ۲. آبنشاط ۳. تکبر، خودبینی، غرور ۴. انانیت، خودستایی، لاف، منیت ۵. منممنم زدن
-
ترجیة
لغتنامه دهخدا
ترجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) امید داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیه ٔ این اُمنیت و تعلیل به ادراک این مُنْیَت روزگارمی گذاشتم . (سندبادنامه ص 20). || کسی را امید ...
-
شعوب
لغتنامه دهخدا
شعوب . [ ش َ ] (ع اِ) مرگ . (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مرگ (و آن علم است مَنیّت را و گاه الف و لام درآید او را). (از منتهی الارب ) (آنندراج ). غیرمنصرف است برای علمیت و تأنیث . (از اقرب الموارد) : آه از درد این شَعوب که دلهای...
-
خودافکن
لغتنامه دهخدا
خودافکن .[ خوَدْ / خُدْ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه خودی بیفکند. آنکه منیت خود را بزیر پای خود افکند : زن افکندن نباشد مردرایی خودافکن باش اگر مردی نمایی . نظامی .کسی کافکند خود را بر سر آمدخودافکن با همه عالم برآمد. نظامی .|| یکه تاز. (غیاث اللغات ).
-
انا
لغتنامه دهخدا
انا. [ اِن ْ نا ] (ع حرف +ضمیر) مرکب از اًن َّ (حرف مشبهة بالفعل ) + نا (ضمیرمتکلم معالغیر) و همچنین أنّا؛ بدرستی و راستی که ما. (از ناظم الاطباء). گاهی در فارسی در مورد استکبار و منیت بکار رود. (از یادداشت مؤلف ) : آن دغلکاری ّ و دزدیهای اووآن چو ...