کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منگوله دار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
knotted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گره خورده، منگوله دار، گره دار، دشوار، جمع شده، ازدحام کرده، کلاله دار، بر امده
-
fez
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیزیک، کلاه قرمز منگوله دار، فینه، فس
-
fezzes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فواید، کلاه قرمز منگوله دار، فینه، فس
-
fezes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fezes، کلاه قرمز منگوله دار، فینه، فس
-
tuft
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قاف، ریش بزی، ته ریش، کلاله، دسته، طره، منگوله، ریشه پارچه، طره دار یا پرزدارکردن
-
خصلة
دیکشنری عربی به فارسی
روان , سليس , چرب زبان , زبان دار , ليز , لا قيد , کلا ف , حلقه , قرقره , ماسوره , کلا فه , نفوذ , تاثير , قلا ب , عادت , زشت , شکار , طعمه شکار , کلا ف کردن , دسته , طره , منگوله , ريشه پارچه , ته ريش , ريش بزي , کلا له , طره دار يا پرزدارکردن
-
معثکل
لغتنامه دهخدا
معثکل . [ م ُ ع َ ک ِ ] (ع ص ) منگوله دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هودج معثکل ؛ هودج زینت شده از پشم و جز آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به عثکلة و عثکولة شود.
-
فینه
لغتنامه دهخدا
فینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) کلاه سرخ منگوله دار عثمانیان . فس . فیس . کلاه پشمین ، غالباً سرخ یا سفید و رنگ دیگرکه مصریان و بعض هندیان بر سر گذارند و سابقاً ترکان عثمانی بر سر میگذاشتند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
عقدة
دیکشنری عربی به فارسی
گير , پيچ , تاب , ويژه گي , فرريز , غش , حمله ناگهاني , پيچيدن , پيچ خوردگي , گره , برکمدگي , دژپيه , غده , چيز سفت يا غلنبه , مشکل , عقده , واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت , گره زدن , بهم پيوستن , گيرانداختن , گره خوردن , منگوله دار کردن...
-
ذوابة
لغتنامه دهخدا
ذوابة. [ ذُ ب َ ] (ع اِ) ناصیه یا منبت موی بر ناصیه . پیشانی یا رستنگاه موی بر پیشانی . || موی بالای پیشانی اسب . || گیسو. (دهار). یک لاغ گیسو. گیسوی بافته شده . ضفیرة. عقیصة. || علاقه ٔ دسته ٔ شمشیر. منگوله . ریشه . || علاقه ٔ شمشیر. || پاره ٔ پوست ...
-
کاخ صدستون
لغتنامه دهخدا
کاخ صدستون . [ خ ِ ص َ س ُ ] (اِخ ) از کاخهای تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ صدستون در مشرق کاخ آپادانا واقع گشته از دیوار خشتی مشرق حیاط کاخ آپادانا کمی پائین تراز محل سر ستون شیر به حیاط بزرگی که در شمال کاخ صدستون واق...
-
طاق بستان
لغتنامه دهخدا
طاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . در این محل قریب به سی چهل خانوار سکونت دارند، طاقها و حجاریهای زمان ساسانیان در کنار آبادی سر راه کردستان واقع ...