کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منگنه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منگنه ای
لغتنامه دهخدا
منگنه ای . [ م َ گ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به منگنه .- تکمه ٔ منگنه ای ؛ دگمه ٔ منگنه . نوعی دگمه که از جنس پارچه ٔ لباس سازند، بدینسان که قطعاتی از پارچه ٔ مورد نظر را بر صفحاتی از فلز مخصوص که برای اینکار می سازند، فشرده تا دگمه ٔمطلوب به دس...
-
واژههای مشابه
-
punch 3
منگنه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاه یا وسیلهای که بلیتها را با آن سوراخ و باطل میکنند
-
منگنه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ← پرس
-
hydraulic press
منگنۀ آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] دستگاهی که در آن نیرو ازطریق فشار مایع افزایش یابد و به نقطۀ دیگری وارد شود
-
منگنه دار
لغتنامه دهخدا
منگنه دار. [ م َ گ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنچه منگنه دارد.
-
منگنه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , حطم , لکمة
-
چرخ منگنه
لهجه و گویش تهرانی
پرس
-
پیستون منگنه ابی
دیکشنری فارسی به عربی
کبش
-
جستوجو در متن
-
قابلمه ای
لغتنامه دهخدا
قابلمه ای . [ ل َ م َ/ م ِ ] (ص نسبی ) به شکل قابلمه . به مانند قابلمه .- تکمه ٔ قابلمه ای ؛ تکمه ای که از قماش جامه سازند. منگنه ای از پارچه ٔ لباس .
-
زشار
لغتنامه دهخدا
زشار. [ زِ ] (اِ) قید و منگنه ای جهت گرفتن آب میوه ها. (ناظم الاطباء).
-
پانچ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] 1 - (اِ.) دستگاه یا وسیله ای که کاغذها را با آن سوراخ و باطل کنند، منگنه (فره ). 2 - (اِمص .) ایجاد کردن سوراخ هایی که اطلاعاتی را نمایش می دهند بر روی کارت یا نوار کاغذی برای وارد کردن آن اطلاعات به کامپیوتر.
-
چرخشت
لغتنامه دهخدا
چرخشت . [ چ َ خ ُ / خ َ ] (اِ) آنجای که انگور برای شراب بپالاید. (فرهنگ اسدی ).بر وزن و معنی چرخست باشد و آن چرخی و حوضی باشد که انگور در آن ریزند و بمالند تا شیره ٔ آن برآید. (برهان ). چَرَس باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). حوضی که انگور در آن ریزند ...
-
ماشین
لغتنامه دهخدا
ماشین . (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند. (از لاروس ).- ماشین برش ؛ (اصطلاح صحافی ) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند.- ماشین برنج کوبی ؛ دستگا...