کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منکوب
/mankub/
معنی
مصیبتدیده؛ دچار نکبتشده؛ رنجدیده؛ سختیکشیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تارومار، تباه، سرکوب، قلعوقمع، کوبیده، مخذول، مضمحل، مغلوب
۲. نکبتی
۳. رنجرسیده، مصیبتدیده، مشقتدیده، سختیدیده
دیکشنری
subject
-
جستوجوی دقیق
-
منکوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تارومار، تباه، سرکوب، قلعوقمع، کوبیده، مخذول، مضمحل، مغلوب ۲. نکبتی ۳. رنجرسیده، مصیبتدیده، مشقتدیده، سختیدیده
-
منکوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) رنج دیده ، سختی کشیده .
-
منکوب
لغتنامه دهخدا
منکوب . [ م َ ] (ع ص ) آزرم رسیده . (زمخشری ). رنج رسیده . یقال : نکب فهو منکوب . (منتهی الارب ). خراب و بدحال و سختی رسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنج دیده . سختی کشیده و توسری خورده و خوار و ذلیل شده و مغلوب و مخذول گشته . (ناظم الاطباء). مخذول ....
-
منکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mankub مصیبتدیده؛ دچار نکبتشده؛ رنجدیده؛ سختیکشیده.
-
منکوب
دیکشنری فارسی به عربی
منتهي
-
واژههای مشابه
-
منکوب شدن
واژگان مترادف و متضاد
تارومارشدن، سرکوب شدن، قلعوقمع شدن، مضمحلشدن، مغلوب شدن ≠ فتح کردن، چیره شدن، فاتح شدن
-
منکوب کردن
واژگان مترادف و متضاد
تارومار کردن، سرکوب کردن، قلعوقمع کردن، کوبیدن، مضمحل ساختن، مغلوب کردن ≠ منکوب شدن، تارومار شدن
-
منکوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخضع
-
مخذول و منکوب
فرهنگ گنجواژه
مطرود.
-
جستوجو در متن
-
اخضع
دیکشنری عربی به فارسی
تحت انقياد در اوردن , مطيع کردن , منکوب کردن
-
overwhelming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غافلگیر کننده، منکوب کننده
-
قورت دادن
لهجه و گویش تهرانی
بلعیدن،منکوب کردن.درسته قورتش داد
-
قلعوقمع
واژگان مترادف و متضاد
ریشهکن، سرکوب، سرنگون، منکوب، نیست، نیستونابود