کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منکل
لغتنامه دهخدا
منکل . [ م َ ک َ ] (ع اِ) آنچه بدان مردم را به سزا رسانند و عقوبت کنند. رجوع به مدخل بعد شود. || سنگ بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
منکل
لغتنامه دهخدا
منکل . [ م ِ ک َ ] (ع اِ) آنچه بدان عقوبت و سزا کنند مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل قبل شود.
-
منکل
لغتنامه دهخدا
منکل . [ م ُ ک َل ل ] (ع ص ) برق نرم درخشنده که به روشنایی آن تاریکی ابر نمودار شود. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خندنده .(آنندراج ). آنکه می خندد و تبسم می کند. || شمشیر کندشده . (ناظم الاطباء). رجوع به انکلال شود.