کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منکسف
/monkasef/
معنی
ویژگی آفتاب یا ماه که تمام یا قسمتی از آن گرفته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منکسف
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ س ) [ ع . ] (اِفا.) آفتاب یا ماه یا سیاره ای که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد.
-
منکسف
لغتنامه دهخدا
منکسف . [ م ُ ک َ س ِ ] (ع ص ) ماه و آفتاب گرفته شده . (آنندراج ). آفتاب و یا ماه گرفته شده . (ناظم الاطباء). گرفته .پوشیده . محجوب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبعنه منقطع نه مخالف ، نه منکسف نه غوی . منوچهری .آفتابش گردد ا...
-
منکسف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monkasef ویژگی آفتاب یا ماه که تمام یا قسمتی از آن گرفته باشد.
-
جستوجو در متن
-
سقطه
لغتنامه دهخدا
سقطه . [ س ُ طَ ] (ع اِ) پاره ای که از چیزی بیفتد. || پاره ٔ ابر. (غیاث ) (آنندراج ) : تا بپوشاند جهان را نقطه ای مهر گردد منکسف از سقطه ای . مولوی .|| چیزی که ساقط شود.(آنندراج ) (غیاث ).
-
ابراهیم بن محمد
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن محمد. [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) پسر رسول صلی اﷲعلیه وآله از ماریه ٔ قبطیه . در ذی الحجه ٔسال هشتم هجرت متولد شد و پس از 16 ماه و هشت روز یا 18 ماه دهم هجرت رحلت کرد و در بقیع مدفون شد. روز وفات او آفتاب بگرفت و مردم گفتند سبب ، ...
-
انین
لغتنامه دهخدا
انین . [ اَ ] (ع مص ) ناله کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نالیدن . (از اقرب الموارد). نالیدن بیمار. (از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ناله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب ).بانگ دردمند بخاطر درد. (از تعریفات سید جرجانی ):ماه ...
-
سخاوت
لغتنامه دهخدا
سخاوت . [ س َ وَ] (از ع ، اِمص ) سخاوة. جود. بخشش کردن : سخاوت تو ندارد در این جهان دریاسیاست تو ندارد بر آسمان بهرام . عنصری .سخاوت تو و رای بلند و طالع طبعنه منقطع نه مخالف ، نه منکسف ، نه غوی . منوچهری .و سخاوتش چنان بود که بازرگانی را... یک شب شا...
-
غوی
لغتنامه دهخدا
غوی . [ غ َ وی ی ] (ع ص ) بیراه . (دهار) (مهذب الاسماء). گمراه . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). ضال ّ. پیرو خواهش نفس . (المنجد). گمره . ج ، غویّون . (مهذب الاسماء) : جز نیکویی پذیره نیاید ترا گذردر رسم و خوی تو سخن دشمن غوی . فرخی .سخاوت تو و رای بل...
-
گرفته
لغتنامه دهخدا
گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مجذوب . مفتون . مبتلا. گرفتار : روندگان مقیم از بلا بپرهیزندگرفتگان ارادت بجور نگریزند. سعدی (طیبات ).نه بخود میرود گرفته ٔ عشق دیگری می برد بقلابش . سعدی (بدایع). || اسیر و گرفتار. || مردم خسیس و بخیل و ممسک . ||...
-
حسام الدین منجم
لغتنامه دهخدا
حسام الدین منجم . [ ح ُ مُدْ دی م ُ ن َج ْ ج ِ ] به زمان مستعصم در بغداد میزیسته است . خوندمیر گوید: در آن ایام که ایلخان (هلاکو) به قتل مستعصم فرمان داد. حسام الدین به ملازمت پادشاه رفته گفت اگر خلیفه کشته گردد، عالم سیاه و تاریک شود و علامت قیامت م...
-
اصابع
لغتنامه دهخدا
اصابع. [ اَ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ اصبع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). انگشتان . (غیاث ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). انگشتها. (مؤید الفضلاء). انگشتهای دست و پا. (فرهنگ نظام ). || فلان مُغِل ﱡالاصابع؛ کنایه از خائن است . (قطر المحیط) (اقرب ...
-
چونان
لغتنامه دهخدا
چونان . (ق مرکب ) از «چون » + «آن ». (دکتر معین ، حواشی برهان ). یعنی چنان . (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ). به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). مخفف چون آن . به معنی مانند آن . (فرهنگ نظام ). کلمه ٔ تشبیه ؛ یعنی مانند آن و همچو...
-
غلاف
لغتنامه دهخدا
غلاف . [ غ ُ / غ ِ / غ َ ] (ع اِ) پوشش . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه بدان چیزی را بپوشانند. الغشاءیغشی به الشی ٔ کغلاف القارورة و السیف و الکتاب ، یقال : «جرد السیف من غلافه ». (اقرب الموارد). لفافه و هرآنچه چیزی را احاطه کند. (ناظم الاطباء) : بفر...
-
عقده
لغتنامه دهخدا
عقده . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عقدة. گره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دژک . و رجوع به عقدة شود : عقده ٔ الفت و عصمت مستحکم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 233). عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395). آنچه به شمشیر نتوان برید ع...