کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منکب
/mankeb/
معنی
۱. (زیستشناسی) بیخ بازو و کتف؛ شانه.
۲. ناحیه و کرانۀ چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منکب
فرهنگ فارسی معین
(مَ کِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل اتصال بازو و کتف . 2 - دوش ، کتف . ج . مناکب .
-
منکب
لغتنامه دهخدا
منکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) بازو و کتف ، مذکر آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتف و دوش . (غیاث ). سفت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت مرحوم دهخدا). دوش . ج ، مناکب . (از مهذب الأسماء). دوش . مجمع استخوان بازو و کتف . ج ، مناکب . (یادداشت مرحوم دهخدا...
-
منکب
لغتنامه دهخدا
منکب . [ م ُ ک َب ب ] (ع ص ) بر روی درافتاده و سرنگون . (ناظم الاطباء). به روی درافتاده . دمر. دمرو . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
منکب
لغتنامه دهخدا
منکب . [ م ُ ن َک ْ ک َ ] (اِخ ) قصبه ای است بر ساحل اندلس که در چهل میلی غرناطه واقع است ، در آثار جغرافی نویسان عرب آمده است . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به معجم البلدان و الحلل السندسیة ج 1 ص 75،122،129 و 205 و اسپانی شود.
-
منکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مناکب] [قدیمی] mankeb ۱. (زیستشناسی) بیخ بازو و کتف؛ شانه.۲. ناحیه و کرانۀ چیزی.
-
جستوجو در متن
-
مناکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منکب] [قدیمی] manākeb = منکب
-
ابط الجوزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابطالجَوزا] (نجوم) 'ebtoljo[w]zā از ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِبالجوزا.
-
ابطالجوزاء
لغتنامه دهخدا
ابطالجوزاء. [ اِ طُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام ستاره ای از قدر اول بر منکب راست صورت جبار. منکب الجوزاء.
-
منکبین
لغتنامه دهخدا
منکبین . [م َ ک ِ ب َ ] (ع اِ) هر دو کتف و این تثنیه ٔ منکب است . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مَنکِب معنی اول شود.
-
کتف
واژگان مترادف و متضاد
دوش، شانه، کت، کول، منکب
-
مناکب
فرهنگ فارسی معین
(مَ کِ) [ ع . ] (اِ.) جِ منکب ؛ کتف ها، دوش ها.
-
ساعدالفرس
لغتنامه دهخدا
ساعدالفرس . [ ع ِ دُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) منکب الفرس (فلک ).
-
عیکان
لغتنامه دهخدا
عیکان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) دوش جنبان رفتن . (از منتهی الارب ). در حال حرکت دادن دو منکب ، راه رفتن . (از اقرب الموارد).
-
دوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوشین، دیشب، شبگذشته ۲. شانه، کتف، کول، منکب ۳. حمام ۴. آبپاش ≠ امشب