کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منور
/monavvar/
معنی
نورانی؛ روشنشده؛ درخشان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درخشان، رخشنده، روشن، نورانی، نیر ≠ مکدر، بینور
دیکشنری
aflame, clear
-
جستوجوی دقیق
-
flare 6
منور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای با نور زیاد و شفاف که برای فریب سلاحهای حرارتی دشمن به کار میرود
-
منور
فرهنگ نامها
(تلفظ: monavvar) (عربی) روشن ، درخشان ، نورانی ؛ (به مجاز) روشن فکر .
-
منور
واژگان مترادف و متضاد
درخشان، رخشنده، روشن، نورانی، نیر ≠ مکدر، بینور
-
منور
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) روشن ، درخشان .
-
منور
لغتنامه دهخدا
منور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
منور
لغتنامه دهخدا
منور. [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) روشن کننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
منور
لغتنامه دهخدا
منور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فرخی .چو در تاریک چه یوسف منور...
-
منور
دیکشنری عربی به فارسی
روشن کردن , درخشان ساختن , زرنما کردن , چراغاني کردن , موضوعي را روشن کردن , روشن (شده) , منور , روشن فکر
-
منور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monavvar نورانی؛ روشنشده؛ درخشان.
-
منور
دیکشنری فارسی به عربی
منور
-
واژههای مشابه
-
flare dispenser
رهاساز منور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای در هواگَرد که مواد منور را برای فریب موشکهای حرارتی دشمن به بیرون پرتاب میکند
-
ذات منور
لغتنامه دهخدا
ذات منور. [ ت ُ م َن ْ وَ ] (ع ص مرکب ) یقال بغاه اﷲ ذات منور؛ ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احد. (منتهی الارب ).
-
منور رازی
لغتنامه دهخدا
منور رازی . [ م ُ ن َوْ وَ رِ ] (اِخ ) اﷲویردی ، از مریدان حاج محمدجعفر همدانی بود و چندی نیز خدمت حاج محمدرضای همدانی کردو از یمن همت ایشان از سالکان مسلک طریقت گردید. و صاحب ریاض العارفین با وی ملاقات کرده است . از اوست :مهر ازلی در دل بی کینه ٔ ما...
-
استبداد منور
لغتنامه دهخدا
استبداد منور. [ اِ ت ِ دا دِ م ُ ن َوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) استبدادی توأم با عدل : دیودور... دوره ٔ حکومت مطلقه ٔ اسکندر یا چنانکه گویند استبداد منور را ترویج نمود. (ایران باستان ص 78).