کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منهک
معنی
نحيف , داراي چشمان فرو رفته , رام نشده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهک
لغتنامه دهخدا
منهک . [ م ُ هََ ک ک ] (ع ص ) پیوندهای گشاده شونده وقت ولادت . (آنندراج ). پیوندهای زن که در هنگام ولادت گشاده شده باشد. (ناظم الاطباء). || شتر بر زمین چسبنده وقت فروخفتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مست شونده . (آنندراج ). مست شده از شراب . (ناظم...
-
منهک
دیکشنری عربی به فارسی
نحيف , داراي چشمان فرو رفته , رام نشده
-
جستوجو در متن
-
دارای چشمان فرو رفته
دیکشنری فارسی به عربی
منهک
-
رام نشده
دیکشنری فارسی به عربی
متواصل , منهک , وحشي
-
نحیف
دیکشنری فارسی به عربی
احتياطي , اهانة , ضعيف , ضييل , لحم بدون دهن , منهک , نحيف
-
لسان
لغتنامه دهخدا
لسان . [ ل ِ ] (ع اِ) زبان . زفان . مفصل . مِذرَب . (منتهی الارب ). گوشت پاره ٔ متحرکی که درون دهان واقع است : به لسانش نگر که چون بلسان روغن دیریاب میچکدش . خاقانی .من قلب و لسانم به هواداری و صحبت اینها همه قلبند که پیش تو لسانند. سعدی .لسان ، زبان...