کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کارآگاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازرس، جاسوس، مفتش، منهی ۲. باخبر، مطلع
-
منکر
واژگان مترادف و متضاد
اثم، خطا، سیئه، گناه، معصیت، منهی ≠ معروف، زشت، ناپسند
-
کارآگاه
لغتنامه دهخدا
کارآگاه . (ص مرکب ) کارآگه . منهی باشد که اخبار باز رساند. (صحاح الفرس ). کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند. (برهان ). هوشیار و آگاه ا...
-
خبرآور
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاسوس، خبرگیر، راید، منهی، نوند ۲. پیک، قاصد ۳. گل قاصد
-
صاحبخبر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آگاه، مخبر، مطلع ۲. خبرگزار، خبرنگار، منهی ۳. حاجب، معرف ۴. ایلچی، پیک، رسول، سفیر
-
پژوهنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. پژوهشگرجوینده، ، متتبع، متجسس، محقق ۲. خردمند، دانا ۳. جاسوس، منهی
-
منهیة
لغتنامه دهخدا
منهیة. [ م َ هی ی َ ] (ع ص ) مؤنث منهی . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
-
خبرکننده
لغتنامه دهخدا
خبرکننده . [ خ َ ب َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه خبری را رساند. || خبربر. مُنهی .
-
منهیه
لغتنامه دهخدا
منهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مخاضرة
لغتنامه دهخدا
مخاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) میوه های سبز نارسیده بر درخت فروختن ، و هو منهی عنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فروختن بر درخت میوه های سبز نارسیده را. (ناظم الاطباء).
-
الباب
لغتنامه دهخدا
الباب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُب ّ. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : زو دیو گریزنده و او داعی انصاف زو حکمت نازنده و او منهی الباب . خاقانی .|| ج ِ لَبَب . (منتهی الارب ).
-
خلاف قانون
لغتنامه دهخدا
خلاف قانون . [ خ ِ/ خ َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه مخالف قانونست . منهی عنه ؛ آنچه قانون نهی کرده . آنچه با قانون موافقت ندارد. کنایه از «ناروا»، «حرام » و خلاف شرع .
-
غاشیه بر دوش کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه بر دوش کشیدن . [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ) : هر کجا غاشیه ٔ منهی امر تو برندباز بردوش کشد غاشیه ٔ کبک و حمام . انوری .|| مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43).
-
خبرگزار
لغتنامه دهخدا
خبرگزار. [ خ َ ب َ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه اطلاعات لازم را برای روزنامه ٔ می برد یا می نویسد یا تلگراف می کند. (یادادشت بخط مؤلف ). آنکه برای مؤسسات پخش خبر کسب خبر می کند و آنرا بدست آن مؤسسه می سپارد، مخبر || مُنهی : از من خدایگان همه شرق و غرب را...
-
کاتوره
لغتنامه دهخدا
کاتوره . [ رَ / رِ ] (ص ) سرگشته . (لغت فرس نسخه ٔ خطی متعلق به مرحوم اقبال ) (صحاح الفرس ) (معیار جمالی ) (اوبهی ) (برهان ) . شیفته سار. حیران . سرگردان بود همچون آسیمه . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) : آن بلبل کاتوره ٔبرجسته ز مطموره چون دسته ٔ طنبو...