کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهدم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منهدم شدن
مترادف و متضاد
۱. خراب شدن، ویران گشتن
۲. نیست شدن، نابودشدن، از بین رفتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهدم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراب شدن، ویران گشتن ۲. نیست شدن، نابودشدن، از بین رفتن
-
واژههای مشابه
-
منهدم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراب کردن، ویران کردن، تخریب کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن
-
منهدم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِجتاحَ
-
منهدم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابد ، اِجتياحٌ
-
بابیل کندن (منهدم کردن)
دیکشنری فارسی به عربی
بطاطة
-
جستوجو در متن
-
محو شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از بینرفتن، زدوده شدن، زایل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال یافتن ۲. مدهوش شدن ۳. مجذوب شدن ۴. غرقه گشتن، غرق شدن
-
بر باد رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میلشدن، ضایع شدن، هدر رفتن ۲. خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن ≠ آباد شدن ۳. نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن
-
خراب شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواشدن، بدنام شدن، بیآبرو شدن ۸. نابود شدن، ازبین رفتن، تباه
-
ابلنداح
لغتنامه دهخدا
ابلنداح . [ اِ ل ِ ] (ع مص )پهن و دراز شدن . || فراخ شدن جای . || منهدم گشتن . ویران شدن حوض و عمارت و نبات .
-
تلف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیفومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک ۲. نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن ۳. هلاک گردانیدن
-
کن فیکون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] konfayakun ۱. باش پس میباشد.۲. (صفت) [مجاز] سرعت جریان امر الهی.۳. [مجاز] خراب و ویران؛ زیروزبر.〈 کنفیکون شدن: (مصدر لازم) [مجاز] زیروزبر شدن؛ منهدم شدن.
-
ابد
دیکشنری عربی به فارسی
نابود کردن , از بين بردن , خنثي نمودن , برانداختن , بکلي نابودکردن , منهدم کردن , منقرض کردن , دفع افات کردن , بنظر امدن , نمودن , مناسب بودن , وانمود شدن , وانمود کردن , ظاهر شدن
-
تقیص
لغتنامه دهخدا
تقیص . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر. || فرودریدن چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کج شدن و منهدم شدن دیوار. (از اقرب الموارد).