کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهال
لغتنامه دهخدا
منهال . [ م ِ ] (اِخ ) ابن میمون عجلی . رئیس فرقه ای از مشبهه که به نام او به منهالیه مشهورند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
منهال
لغتنامه دهخدا
منهال . [ م ِ ] (ع ص ) مرد بسیار به خشم آور. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || پشته ٔ بلند ریزان . || مرد بسیارعطا و نهایت در سخا. || (اِ) قبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
منهال
لغتنامه دهخدا
منهال . [ م ُ ] (ع ص ) فروریخته از خاک و ریگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریخته شده به روی پیمانه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مناهیل
لغتنامه دهخدا
مناهیل . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ منهال . (ناظم الاطباء). رجوع به منهال شود.
-
ابوالعطوف
لغتنامه دهخدا
ابوالعطوف . [ اَب ُ ل ع َ ] (اِخ ) جراح بن منهال . محدّث و ضعیف است .
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) زاذان الکندی . از او منهال بن عمیر روایت کند.
-
ابوسلمه
لغتنامه دهخدا
ابوسلمه . [ اَ س َ ل َ م َ ] (اِخ ) منهال بن بحر. محدّث است و عمروبن علی از او روایت کند.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حجّاج بن منهال . محدث است .
-
قتادة
لغتنامه دهخدا
قتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن ملحان قیسی از صحابیان است . فرزندش عبدالملک بن قتادة از او حدیث نقل کند. گویند شعبه نام او را خطا کرده و گفته است منهال بن ملحان ، بخاری گوید: گفته ٔ همام درست تر از گفته ٔ شعبه است یعنی نام وی همان قتاده است نه منهال . (...
-
کابی
لغتنامه دهخدا
کابی . (ع ص ) بلند و مرتفع. || بر روی افتاده . (منتهی الارب ). || خاک ریزان و روان . یقال : فلان کابی الرماد؛ ای عظیمه منهال . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). و من المجاز (هو کابی الرماد)؛ ای (عظیمه ) مجتمعه فی المواقد منهال لکثرته ؛ ای مضیاف . (تاج الع...
-
شقیقی
لغتنامه دهخدا
شقیقی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالحواری نریغ شقیقی مولی عبداﷲبن شقیق . از انس بن مالک روایت دارد و منهال بن بحر قشیری از او روایت کرده است . (از لباب الانساب ).
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن منهال ، مکنی به ابی محمد. محدث است . صولی در اخبارالراضی (ص 17) خبری از ابراهیم بن عبداﷲ نمیری از وی از مبارک بن فضاله آورده است .
-
قلةالحزن
لغتنامه دهخدا
قلةالحزن . [ ق ُل ْ ل َ تُل ْ ح َ ](اِخ ) موضعی است . مَجَبَه از بنی ربیعه در این موضع به دست منهال بن عصیبه ٔ تمیمی به قتل رسید. و شاعری درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
منهالیه
لغتنامه دهخدا
منهالیه . [ م ِ لی ی َ ] (اِخ ) از مشبهه ٔ شیعه . اصحاب منهال بن میمون . (خاندان نوبختی ص 265). یکی از فرق ده گانه ٔ مشبهه . (بیان الادیان ) (یادداشت مرحوم دهخدا).