کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهاجالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهاجالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: menhājoddin) (عربی) راه روشن و آشکار دین و آیین ؛ (در اعلام) مِنهاج الدین عثمان بن سراج الدین جوزجانی از ادبا و نویسندگان قرن هفتم هجری قمری.
-
واژههای مشابه
-
منهاج
فرهنگ نامها
(تلفظ: menhāj) (عربی) راه آشکار و گشاده ؛ روش .
-
منهاج
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) راه ، راه آشکار. ج . مناهج .
-
منهاج
لغتنامه دهخدا
منهاج . [ م ِ ] (ع اِ) به معنی منهج . (منتهی الارب ). راه روشن . (ترجمان القرآن ). راه گشاده . (آنندراج ). راه راست و گشاده . (غیاث ). راه فراخ . ج ، مناهیج . (مهذب الأسماء). راه روشن و پیدا. (دهار). راه پیدا و گشاده . ج ، مناهیج .(ناظم الاطباء). طر...
-
منهاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مناهج] [قدیمی] menhāj ۱. راه راست.۲. راه روشن و آشکار.
-
منهاج الدین عثمان
لغتنامه دهخدا
منهاج الدین عثمان . [ م ِ جُدْ دی ع ُ ] (اِخ ) ابن سراج الدین جوزجانی ، مؤلف تاریخ طبقات ناصری که به منهاج السراج شهرت یافته است . در سال 589 هَ . ق . متولد و در خدمت ملوک غور و غرشستان میزیسته است . وی مردی فاضل و دانا و در علوم دین و حدیث و ادب ما...
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفراینی ، ملقب به عصام الدین . رجوع به عصام اسفرایینی شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) لقب طاش کبری زاده ، از فاضلان قرن دهم هجری کشور عثمانی است . رجوع به طاش کبری زاده شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن علی بن عمربن عثمان عمری دفتری ، مکنی به ابوالنور و ملقب به عصام الدین . ادیب و مورخ قرن دوازدهم هجری . رجوع به عثمان (ابن علی بن ...) شود.
-
عین الدین
لغتنامه دهخدا
عین الدین . [ ع َ نُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 842 تن سکنه . آب آن از چشمه و اوجان چای . محصول آن غلات و حبوبات و درخت تبریزی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفتح بنداربن ابونصر خاطری رازی . رجوع به بندار شود.
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن الزملکانی ، محمدبن علی انصاری سماکی ملقب به جمال الاسلام از مشاهیر ادبا و فقهای شافعیه بود و در بیست و پنج سالگی به فتوی دادن آغاز کرد و امور خزانه و بیت المال ملوک شام بدو مفوض بود و مدتی قاضی القضات حلب گردید...
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمدبن ابی الوفا معروف به ابن انباری نحوی . رجوع به انباری شود.
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود کرمانی ، متخلص به خواجو. رجوع به خواجوی کرمانی شود.