کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مننژیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مننژیت
/menanžit/
معنی
ورم و التهاب پردههای مغز با علائمی چون تب، سردرد شدید، استفراغ، و سفتی گردن که عدم توجه به موقع باعث مرگ میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مننژیت
فرهنگ فارسی معین
(مِ نَ) [ فر . ] (اِ.) بیماری پرده های مننژیت (پرده هایی که از خارج روی مغز تیرة مهره داران را می پوشاند) که ضمن آن فضای زیر عنکبوتیه ملتهب می شود.
-
مننژیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: méningite] (پزشکی) menanžit ورم و التهاب پردههای مغز با علائمی چون تب، سردرد شدید، استفراغ، و سفتی گردن که عدم توجه به موقع باعث مرگ میشود.
-
جستوجو در متن
-
meningitides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مننژیت ها، مننژیت، سرسام، اماس پاشام مغز
-
mnemonics
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مننژیت
-
cerebrospinal meningitis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مننژیت مغز و نخاع
-
سرسام
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) 1 - هذیان . 2 - مننژیت . 3 - (عا.) سردرد.
-
سرسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarsām ۱. (پزشکی) التهاب مغز سر و غشای آن که با تشنج و پریشانحواسی همراه است؛ ورم سر یا دماغ؛ مننژیت.۲. (اسم مصدر) حالت آشفتگی و بیخودی و پریشانحواسی شبیه دیوانگی.
-
امات
لغتنامه دهخدا
امات . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ اُم ّ.(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بعضی گویند امات ج ِ ام در غیر ذوی العقول و امهات ج ِ ام در ذوی العقول است . رجوع به اُم ّ شود. || سه غشاء است که دماغ و نخاع را پوشد: ام الغلیظ ، ام الرقیق و غشاء مخاطی . (یادداشت...
-
مایع
لغتنامه دهخدا
مایع. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) مائع. هر چیز روان مثل آب و سرکه وشراب که بر روی زمین جاری شود. (ناظم الاطباء). که جامد نباشد. که سیلان کند. جسمی که روان باشد. آبکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «آبگونه » را بجای این کلمه پذیرفته است . رجوع ...
-
ورم
لغتنامه دهخدا
ورم . [ وَ رَ ] (ع اِ) آماس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و آن در اصطلاح پزشکان عبارت است از ماده ای که در اندرون جرم عضو تولید و سبب افزایش حجم عضو به شکلی خارج ازحد طبیعی شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (بحر الجواهر). برآمدگی انسا...