کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منن
/menan/
معنی
= منت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منن
لغتنامه دهخدا
منن . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) ج ِ منت . (اقرب الموارد) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : هرچه یابد ببخشد و ننهدبه رسانندگان مال منن . فرخی .چون گردن احرار ز بار منن خویش دهقان اجل احمد سمسار شکسته . سوزنی .کای خدا زین خواجه ٔ صاحب منن چون نیاموزی تو بند...
-
منن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منَّة] [قدیمی] menan = منت
-
واژههای مشابه
-
مُنَّن
لهجه و گویش بختیاری
monnan ماندن.
-
دینا مَنّن
لهجه و گویش بختیاری
dinâ mannan عقب ماندن.
-
دُما مَنَّن
لهجه و گویش بختیاری
domâ mannan عقب ماندن.
-
واژههای همآوا
-
مُنَّن
لهجه و گویش بختیاری
monnan ماندن.
-
جستوجو در متن
-
منت
فرهنگ فارسی معین
(مِ نَّ) [ ع . منة ] (اِ.) 1 - احسان ، نیکویی . 2 - نیکویی و احسان دربارة کسی را به رخش کشیدن . ج . منن .
-
احمد سمسار
لغتنامه دهخدا
احمد سمسار. [اَ م َ دِ ؟ ] (اِخ ) (دهقان ...). ممدوح سوزنی است :چون گردن احرار ز بار منن خویش دهقان اجل احمد سمسار شکسته .سوزنی .
-
تاری پاس
لغتنامه دهخدا
تاری پاس . (اِخ ) بنابر قول گزنفون جوانی بود که مورد علاقه ٔ «مِنن » سردار یونانی بود:... وقتی که «مِنن » از «آریستیپ » فرماندهی قشون خارجه را گرفت جوانی بود خوشگل و صبیح و زمانی که سر و سرّی با «آری یه ٔ» خارجی داشت ، طراوت جوانی را هنوز فاقد نشده ب...
-
عاملی
لغتنامه دهخدا
عاملی . [ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی . از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هَ . ق . درگذشت . وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه ٔ آنها بهمان روش تخمیس شده است ...
-
منة
لغتنامه دهخدا
منة. [ م ِن ْ ن َ ] (ع مص ) نعمت دادن و بیان نمودن نیکوئی خود را بر کسی و منت نهادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منت برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). سپاس نهادن . (دهار). || (اِ) احسان و نیکوئی . آنچه کرده شود از نیکوئی در حق کسی . (منتهی الارب...
-
منة
لغتنامه دهخدا
منة. [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِ) قدرت و توانایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال هو ضعیف المنة، توانائی آن سست و ضعیف است و ذهب بمنته ؛ تمام شد قوت و توانائی آن . (ناظم الاطباء). قوت . ضد ضعف . ج ، مُنَن . (اقرب الموارد).