کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منقول
/manqul/
معنی
۱. نقلشده.
۲. جابهجاشدنی.
۳. روایتشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جابهجاکردنی، انتقالپذیر، قابلحمل ≠ غیرمنقول
۲. بازگو، روایت، نقل
۳. نقلشده، روایتشده، مروی
۴. نقلی ≠ عقلی، معقول
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقول
واژگان مترادف و متضاد
۱. جابهجاکردنی، انتقالپذیر، قابلحمل ≠ غیرمنقول ۲. بازگو، روایت، نقل ۳. نقلشده، روایتشده، مروی ۴. نقلی ≠ عقلی، معقول
-
منقول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نقل شده ، روایت شده . 2 - مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد.
-
منقول
لغتنامه دهخدا
منقول . [ م َ] (ع ص ) نقل کرده شده و جابجاکرده شده . (ناظم الاطباء).جابجاگردیده . از جایی به جایی برده شده . || نقل شده و حکایت شده و خبرداده شده و روایت شده . (ناظم الاطباء). مروی : درر صدف طبع او به هر دو بیان مقبول است و غرر بکر فکر او در هر دو لغ...
-
منقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] manqul ۱. نقلشده.۲. جابهجاشدنی.۳. روایتشده.
-
واژههای مشابه
-
shifting ballast, portable ballast
ترازۀ منقول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود
-
اسم منقول
لغتنامه دهخدا
اسم منقول . [ اِ م ِ م َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء منقوله شود.
-
مال منقول
دیکشنری فارسی به عربی
جيد
-
غیر منقول
دیکشنری فارسی به عربی
ثابت
-
اموال منقول
واژهنامه آزاد
اشیایی که نقل آن از محلی به محل دیگر ممکن باشد، بدون این که به خود یا محل آن خرابی وارد آید، گفته میشود. کلیه دیون، از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین مستأجره، از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول است، حتی اگر مبیع یا عین مستأجره از اموال غیر منقو...
-
movable assets
داراییهای منقول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] داراییهایی که جدا کردن آنها از اموال غیرمنقول هزینهبر نیست
-
ترکه غیر منقول
دیکشنری فارسی به عربی
تراث
-
واژههای همآوا
-
منغول
لغتنامه دهخدا
منغول . [م ُ ] (اِخ ) مغول : چون لشکر منغول به لب آب ترمد... سلطان محمد خوارزمشاه هزیمت کرد و لشکر سیستان بجمله کشته شدند و این بود به سال ششصد و شانزده و گرفتن لشکر منغول زمین خراسان را هم در این سال .(تاریخ سیستان ). و مدد طلبیدن خداوندزاده رکن الد...